رزنبرگ ورابینسن (1990) به تاثیر شرایط خانواده بر سازگاری با تولد کودک معلول اشاره می‌نماید. آنها خاطر نشان می‌سازند. خانواده‌هایی که از نظر وضعیت آموزشی، تربیتی و فرهنگی در وضعیت مناسبی نیستند و از امکانات حمایتی برخوردار نباشند و شرایط اقتصادی بدی داشته باشند، فرایند سازگاری را بخوبی طی نمی‌کنند و دچار ناراحتی می‌شوند (به نقل از ماهر،1377).

 

البرزی (1375) درباره تاثیر کودک عقب مانده ذهنی بر والدین و رویارویی پدر و مادر با کودک عقب مانده ذهنی نشان میدهد که والدین به واکنشهای مختلفی دچار می‌شوند که عبارتند از:احساس خجالت (41درصد)، احساس گناه (37درصد)، پنهان کردن فرزند (10درصد).

 

خانواده در ارتباط با داشتن چنین فرزندی فشارهایی را تحمل میکند که از جمله آن مواردی از قبیل نگرانی برای فرزند (87درصد)، آزردگی عصبی (2/53درصد)، تاثیر بر روابط خانواده (23درصد)، اختلاف زناشویی (18درصد) اشاره نمود (شریفی‌درآمدی، 1381ص165-164).

 

فابر (1959) یکی از اولین پژوهشگرانی است که انواع استرس ایجادشده در خانواده که ناشی از پی بردن به معلولیت کودک است را مورد بررسی قرار میدهد. یکی ازرایج ترین این استرس‌ها، واکنش اندوه است. این واکنش سمبل یا نشانه مرگ کودک طبیعی است. بعبارت دیگر، داشتن کودک معلول نشانه از دست دادن یک کودک طبیعی است. آگاهی از اینکه کودک آنها با مشکل متولد شده است و این مشکل ادامه خواهدیافت، فرایندی از اندوه را موجب میشود که شبیه اندوهی است که اعضاء خانواده کودک در حال فوت با آن روبرو است.

 

فابر اشاره می‌کند که وجود کودک معلول اغلب موجب اختلال در رشد و تعالی خانواده نیز می‌شود. او ویژگی بحرانی که خانواده با آن روبرو است را مانند یک توقف در چرخه زندگی خانواده تعریف می‌کند که در اثر آن :

 

الف) رشدوتکامل خانواده کند می‌شود

 

ب) هماهنگی میان و ظایف اعضاء خانواده مختل می‌گردد، در حالیکه در شرایط عادی این هماهنگی موجب رشد و تکامل خانواده می‌شود (ملك‌پور، 1369).

 

از عوامل فشارزا بر خانواده و والدین کودکان معلول، عوامل غیر اجتنابی هستند که در برابر فعالیتها و اهداف خانواده موانعی را بوجود می‌آورند، این عوامل مشقت‌های عمومی هستند که با فعالیتهای تفریحی، فرصتهای شغلی و فعالیتهای مربوط به سازمان خانواده مرتبط هستند. مک کابین و همکاران معتقدند که هم میزان و هم انعطاف تفریح و فراغت[6] در این خانواده‌ها کاهش می‌یابد و به همان صورت نیز به دلیل کارهای زیاد مسایل زمانی کاهش پیدا می‌کند. عوامل فشارزای دیگر ناشی از زندگی اجتماعی خانواده[7] می‌باشند (حسین‌نژاد، 1375).

 

کازات و ماروین (1984)، فابر (1959) واکنش‌های منفی که والدین از دوستان و همسایگان مشاهده می‌کنند و همچنین خجالت و احساس شرم والدین و یا خواهران و برادران به خاطر فرزند یا برادرشان، همچنین ترس از حوادث و تصادفات نیز میتواند منجر به انزوای اجتماعی خانواده گردند (دارلینگ و سلیگمن، 1989به نقل از ایلالی،1376).

 

پایان نامه

 

در خانواده‌های كودكان معلول مادر بیشترین دشواری و فشار را در نگهداری كودك تجربه می‌كند. با حضور كودك معلول در خانواده مادر دیگر قادر نیست مانند قبل كارهایی مثل آماده كردن غذا، شستن لباسها، خرید هفتگی خانه و كمك در تكالیف مدرسه را بخوبی انجام دهد. زمانی را كه صرف افراد دیگر خانواده می‌كرد، كاهش می یابد. زیرا بیشتر وقت او صرف مواظبت و تامین احتیاجات كودك معلول می‌شود. با دور شدن مادر از كارهای قبلی، سایر اعضای خانواده بیشتر احساس مسولیت می‌كنند. ممكن است برای افراد دیگر خانواده، سازگاری با فشارها و امور جدید كه ناشی از وجود كودك معلول است، بسیار مشكل باشد (ادیب‌سرشكی، 1380ص132).

 

3-1-اهمیت وضرورت

 

یكی از مهمترین لوازم سلامت روانی، وجود محیط خانوادگی سالم است. این محیط زندگی را می‌توان طوری تنظیم كرد، كه هر چند در بهبود وضع افراد، موثر نباشد لااقل موجب تخریب آنها نگردد. در جامعه ما اعتقاد بر این است كه حمایت از نظام اجتماعی، حمایت از همه اعضای آن می‌باشد.

 

با توجه به آمار دانش‌آموزان در سال 1370 كه حدود 15میلیون نفر برآورد شده[8] وبا توجه به متوسط درصد انواع دانش‌آموزان استثنایی، لذا تخمین زده می‌شود در كشور حدود 2میلیون دانش‌آموز استثنایی وجود دارد (سیف‌نراقی، 1380ص18).

 

بنابراین تعداد قابل توجهی از خانواده‌ها در جامعه ایرانی از اثرات منفی داشتن یك كودك معلول و همچنین از بار مراقبتی بسیار زیاد، فشارهای روانی، اجتماعی و مالی ناشی از داشتن یك كودك معلول رنج می‌برند، كه این عوامل می‌توانند، ثبات خانوادگی را برهم‌زده و باعث برهم ریختگی سازمان خانواده شوند. ازطرف دیگر بسیاری از متخصصانی كه با افراد معلول و استثنایی كارمی‌كنند به اهمیت توجه به این خانواده‌ها واقف هستند و همچنین اثرات حضور یك كودك معلول را بر پویایی یك خانواده درك می‌كنند. متخصصین كودكان استثنایی از تاثیر منفی و مثبت یك كودك بر خانواده باخبرند (ماهر، 1377ص626).

 

مادران با توجه به ساختار شخصیتی خود بیشتر احساس مسولیت و یا گاهی احساس گناه می‌كنند كه این مكانیزم، باعث كسب اطلاعات بیشتر در زمینه ناتوانی و معلولیت فرزند و حمایت افراطی از كودك معلول می‌شود. ازطرفی چون مادران بیشتر وقت و انرژی خود را صرف كودك می‌كنند، بیشتر از پدران با همسایگان، اطرافیان و فامیل ارتباط دارند و در معرض توضیح دادن وضعیت كودك قرار می‌گیرند. مادران بیشتر بر حسب مسایل هیجانی، روابط‌ خانوادگی و خارج از خانواده واكنش نشان می‌دهند (رضازاده، 1379).

 

مطالعاتی كه در مورد تاثیر تولد یك كودك مبتلا به ناتوانی بر خانواده انجام گرفته نشان می‌دهد كه در مورد مادران سطوح بالایی از فشار روانی (كازاك و بكمن، 1991)، نشانگان افسردگی و از هم گسیختگی خانوادگی (بریستول‌گالا و كراسكوپلور،1980) و همچنین فرصت كمتری برای خود و همچنین سلامت جسمی و خلقیات سطح پایین دارند (هولروید،1974 به نقل از منصف‌زاده، 1377).

 

درمطالعه‌ای كه در مورد مشكلات روانی-اجتماعی خانواده‌های كودكان معلول انجام گرفت نشان داده شده كه والدین كودكان عقب مانده ذهنی و جسمی، روان‌رنجوری بیشتری را نسبت به خانواد‌های عادی داشتند و سازگاری زناشویی در خانواده‌های عقب مانده ذهنی پایین‌تر بود (سینگ‌های[9]، گویال[10]، پرشاد[11]، سینگ‌های، والیا[12]،1990).

 

وقتی والدین با عقب ماندگی فرزند خود روبرو می‌شوند به دنبال جایی یا کسانی می‌گردند که آنان را در چگونگی برخورد و سازگاری با این پدیده راهنمایی نمایند. وظیفه ما کمک به والدین در جهت سازگاری و از طرفی کمک در جهت یافتن علت به منظور رهایی از احساس گناه و یا اختلافات زناشویی و غیره است (یعقوبی، 1372).

 

با توجه به مطالبی که مطرح شد تحقیق حاضر به مقایسه سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش‌پذیر با مادران کودکان عادی خواهد پرداخت. در این پژوهش سازگاری اجتماعی در هفت بعد (انجام وظایف روزمره، شرکت در فعالیتهای اجتماعی و فوق‌برنامه، روابط خویشاوندی، روابط زناشویی، نقش‌ والدینی، روابط خانوادگی، موقعیت اقتصادی بررسی خواهد شد.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...