در افسردگي بعد از زايمان Post par tux[1] Depression بروز علائم افسردگي شديد چند روز پس از زايمان عارضه نادري نيست. بي علاقگي و بي تفاوتي نسبت به نوزاد از جمله علائم اضطراب انگيز اين نوع افسردگي براي مادري است كه تازه طفلي به دنيا آورده است. گاهي اين نوع افسردگي به ابعاد پسيكوز رسيده و بيمار تو همات و هزيانهايي كه اكثراً مربوط به نوزاد مي گردد پيدا مي كند.
افسردگي پس از زايمان همان زمينه هاي افسردگي عمده را دارد و بعضي پژوهشگران معتقدند كه افسردگي پس از زايمان ممكن است شكلي از افسردگي عمده باشد. اين بيماري تقريباً در 10 درصد مادران كه نخستين زايمان خود را انجام مي دهند، ديده مي شود. افسردگي پس از زايمان انواع مختلف زنان را به خود مبتلا مي كند، ولي احتمال بيشتري دارد زناني را كه قبلاً افسردگي عمده را دارد و بعضي پژوهشگران معتقدند كه افسردگي پس از زايمان ممكن است شكلي از افسردگي عمده باشد. اين بيماري تقريباً در 10 درصد مادران كه نخستين زايمان خود را انجام مي دهند، ديده مي شود. افسردگي پس از زايماني انواع مختلف زنان را به خود مبتلا مي كند، ولي احتمال بيشتري دارد زماني را كه قبلاً افسردگي عمده يا نوعي افسردگي خفيف داشته اند مبتلا كند.
در هر افسردگي پس از زايماني در زنان عوامل كثيري نيز نقش دارند. طبق بعضي آمارها از زماني كه دوران حاملگي یا زايمان سختي داشته اند ازدواج موفق نداشته اند، از طرف دوستان و خانواده و همسايگان كمتر حمايت مي شوند، بيشتر در معرض ابتلا به اين بيماري هستند.
در صورت عدم درمان افسردگي پس از زايمان، اين بيماري ممكن است ماه ها و حتي سالها دوام داشته باشد. با اين حال بسياري از زنان براي درمان مراجعه نمي كنند در عوض آنان خود را به دليل غمگين بودن در مواقعي كه بايد شاد باشند سرزنش مي كنند. نوسانات خلق پس از زايمان امري عادي است اما خلق افسرده طولاني، بي اشتهايي يا اختلالهاي خواب در صورتي كه به بيدار شدنهاي كودك مربوط نباشند بايد به پزشك گزارش شوند.
انواع نظريه ها درباره افسردگي
1- نظريه رفتار درماني:
فرستر در 1965 يكي از اولين كساني بود كه كوشيد با تاكيد روي ارتباط افسردگي با تاريخچه فرد تحليل رفتاري از پديده هاي مختلف افسردگي ارائه دهد و ارتباط اين پديده ها با حوادث مقدم و موثر بر رفتار افسرده روشن سازد. چند سال بعد از فرستر(لازاروس 1968) لزوم تعريف دقيق افسردگي و شخص ساختن پديده هاي رفتاري وابسته به آن را مورد تاكيد قرار داد و سه روش مختلف را براي روبرو شدن با اين تظاهرات پيشنهاد كرد. به عقيده فرستر افسردگي نوعي فنوتيپ يا عارضه است كه ممكن است از ژنوتيپ ها با ملل مختلفي ناشي شود. اين ژنوتيپ ها را فرستر بيشتر در شرايط محيطي مي بيند به گفته فرستر صرفنظر از اينكه اساس فيزيولوژيكي رفتار فرد افسرده چه باشد، مشخص كردن رابطه تابعي اين رفتار و عوامل محيطي كه باعث بروز شكل گرفتن و بقاي آن مي گردند نهايت ضرورت دارد او عوامل محيطي حاكم بر رفتار افسرده را انواع زير مي داند:
الف) عواملي كه با پيشرفت و تكامل جمعي يا تراكمي رفتار مغايرت دارند، در اين ميان فرستر به نقش ارتباط متقابل كودك و مادر در رشد و توسعه گنجينه رفتاري كودك كه شامل جنبه هاي اوراکی و عاطفي نيز هست اشاره مي كند.
ب) برنامه هاي تقويت حاكم بر رفتار افراد افسرده معمولاً از نوع برنامه هاي تقويت جزئي و همراه با تاخير هستند كه طبق آنها مقادير زيادي فعاليت و رفتار بايد از فرد سر زند تا تغيير مورد نظر در محيط صورت گيرد.
ج) تغييرات ناگهاني در محيط زندگي و فعاليت فرد مثلاً از دست دادن يك دوست نزديك ممكن است باعث تضعيف رفتار گردد.
د) خشم و عصبانيت حاكم بر گنجينه رفتاري افراد افسرده در عين حال كه خود از كمبود تقويت مثبت ناشي شده است فراواني بروز اين قبيل تقويتهاي مثبت را بيش از پیش تقليل مي دهد.
ه) افراد افسرده معمولاً برداشتي محدود غلط ناقص و گمراه كننده از محيط خود دارند در نتيجه رفتار آنها با واقعيت محيطي متناسب نبوده و به نتيجه مورد نظر منجر نمي گردد. به نظر فرستر افراد افسرده در مقابل محيط حالت انفعالي يا واكنش داشته و فقط در مقابل دستورات يا رويدادهاي ناخوشايند عكس العمل نشان مي دهند.
2- نظريه شناختي بك:
مفصل ترين و جامعترين توجيه شناختي افسردگي و ديگر اختلالات نوروتيك توسط بك در سال 1976 تحت عنوان درمان شناختي اختلالات عاطفي ارائه شده است. به نظر او جنبه هاي شناختي از قبيل برداشت منفي فرد از محيط خارج، كم بها دادن او به خود، و نوميدي كلي وي درباره آينده بيش از آنكه نتيجه احساس افسردگي باشد به چنين عواطفي دامن مي زند. به نظر او افراد افسرده هدفهاي بالا و دشواري براي خود انتخاب مي كنند و خود را به خاطر نرسيدن به اين هدفهاي غيرواقع بينانه سرزنش و تحقير مي كنند و به تدريج نوعي ناتواني و بيچارگي به فرد افسرده دست مي دهد و به نوميدي و احساس شكست كامل او منجر مي گردد. به نظر بك افراد افسرده بدين دليل افسرده اند كه در نحوه فكر كردنشان خطا مي كنند يا به راه مبالغه مي روند. شخص افسرده نظري منفي درباره خود، دنيا و آينده اش دارد. طبق نظر بك اين شناختهاي منفي و نه ساير چيزهاي پيرامون شخصي علت افسردگي است. ممكن است براي يك حمله افسردگي حوادث بروني عامل تشديد كننده اي باشد ولي حتي در آن صورت نيز آنچه شخص درباره آن حادثه فكر مي كند و نه آن حادثه به خودي خود مي تواند عامل ايجاد كننده افسردگي باشد.
3- نظريه درماندگي آموخته شده:
اين نظريه توسط سليگمن در سال 1975 پيشنهاد شده و در واقع مكمل نظرشناختي افسردگي و تاثير فقدان تقويت در آن است. اين مفهوم بيشتر در مورد افسردگيهاي بكار مي رودكه با نوعي واكنش به عدم كنترل بر روي كيفيت ارضا خواسته ها و يا تسكين ناراحتي و رنج شروع مي شوند. در اين حالت فرد افسرده به كندي عكس العمل نشان مي دهد خود را ناتوان ونواميد احساس مي كند و نسبت به آينده نظر مطلوبي ندارد. طبق اين نظريه آنچه باعث افسردگي مي گردد حادثه دردناك نيست بلكه احساس ناتواني فرد از كنترل آن حادثه است. اين احساس ناگزير بودن ضربه، داراي سه نوع تاثير است. از لحاظ انگيزش، فرد مقاومت يا فرار را بي فايده مي بينند، و عكس العملي از خودشان نمي دهد.
4- نظريه روان پوياي:
مطالعات روان شناختي درباره افسردگي بازيگموند فرويد و كارل ابراهام شروع شد. هر دو در نهايت جداگانه خود درباره افسردگي اين اختلال را به عنوان واكنش پيچيده نسبت به از دست دادن چيزي توصيف كرده اند. فرويد افسردگي، ماتم زدگي و ماليخوليايي به عنوان واكنش هاي طبيعي نسبت به از دست دادن كسي يا چيزي كه مورد عشق فرد بوده توصيف مي كند.
فرويد عقيده دارد كه فرد مبتلا به افسردگي يك وجدان يا فراخور تنبيه كننده قوي دارد او بر احساس گناه كه وجدان موجب آن مي شود تاكيد مي كند.
5- نظريه هاي زيست شناختي:
پيش فرض نظريه هاي زيست شناختي اين است كه علت افسردگي ياد ژنهاي نهفته است كه از طريق توارث از والدين به فرزندان منتقل مي شود يا نارسايي عمل فيزيولوژيايي كه ممكن است پايه ارثي يا غير ارثي داشته باشد.
يافته هاي مربوط به همزادان از سال 1930 به بعد بيانگر آن است كه عوامل ارثي موجب بروز نوعي افسردگي مي شوند. بسياري از پژوهندگان عوامل ارثي، همراه با آنچه در زندگي شخصي به وقوع مي پيوند و يعني تركيب آمادگيهاي انرژي و فشارهاي رواني محيطي را علت احتمالي افسردگي و رفتارهاي ناشي از آن مي دانند.
كساني كه افسردگي دو قطبي دارند يعني هم گرفتار افسردگي هستند و هم دچار ماني اغلب دست كم دو نسل از بستگان آنها رفتارهاي مشابه داشته اند و همچنين در خانواده هايي كه افسردگي دو قطبي روي مي دهد احتمال بروز افسردگي يك قطبي بيش از آن است كه برحسب تصادف رخ داده باشد.
[1] - Post partum Depression