کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



تعريف آمار:

آمار عموماً در اصطلاح عاميانه به معناي ارقام است ولي در معني تخصصي تر آن يعني مجموعه اي از تكنيك ها و روش هايي كه در جمع آوري، طبقه بندي، خلاصه كردن، پردازش نمايش، تجزيه وتحليل و تفسير اطلاعات مورد استفاده قرار مي گيرد و انواع آن به دو صورت است: آمار توصيفي-آمار استنباطي.

جامعه آماري

جامع شامل گروهي از افراد است كه يك يا چند صفت مشترك دارند.

جامعه مورد بررسي در اين تحقيق يك گروه پنجاه نفري از معلمان و كاركنان مدارس ابتدائي شهرستان گرمسار ميباشد كه از طريق نمونه گيري تصادفي انتخاب شده اند.

روش نمونه گيري آماري:

نمونه: به معني كلي و جزئي از جامعه رامي توان نمونه آن جامعه خواند، اما در معني متعارف در هر جامعه به آن جزئي گفته مي شود كه معرف جامعه باشند.

روش جمع آوري اطلاعات:

  • از اطلاعات و منابع معتبر كه با مراجعه به مراكز تحقيقاتي و پژوهشي و كتابخانه ها و نشريه ها و مجله هاي مديريت استفاده شده است.
  • پرسشنامه اي كه يكي از ابزار متداول در جمع آوري اطلاعات در آمار مي باشد كه ابزار اصلي جمع آوري اطلاعات در اين پژوهش، پرسشنامه است.

ابزار پژوهش:

براي سنجش آزمودني ها از دو پرسشنام استفاده شده و هر دو پرسشنامه بر روي يك گروه اجرا گرديد. ابتدا پرسشنامه رضايت شغلي كه اين پرسشنامه مشتمل بر بيست سوال مي باشد و هر سوال جنبه اي از شغل كارمند را در نظر دارد و مي توان به ميزان رضايت شغلي وي را از طريق سنجش طرز تلقي و فكر او نسبت به كار و شغلش استنتاج كرد.

پرسشنامه رضايت شغلي (MSQ) شامل مقياس پنج درجه اي است و از سطح خيلي راضي، راضي، عدم تصميم گيري، نارضاضي و خيلي ناراضي درجه بندي شده است.

پرسشنامه دوم، پرسشنامه سلامت عمومي است. اين پرسشنامه، يك پرسشنامه سرندي مبتني بر روش خودگزارش دهي است كه در مجموعه هاي باليني با هدف رديابي كساني كه داراي يك اختلال رواني هستند مورد استفاده قرار مي گيرند. در اين پرسشنامه به دو طبقه اصلي از پديده ها توجه مي شود. ناتواني فرد در برخورداري از يك كنش وري سالم و بروز پديده هاي جديد و با ماهيت معلول كننده.

پرسشنامه سلامت عمومي را ميتوان به عنوان مجموعه پرسش هايي كه از پايين ترين سطح نشانه هاي مشترك مرضي كه در اختلالهاي مختلف رواني وجود دارند، تشكيل شده است و بدين ترتيب مي تواند بيماران رواني را به عنوان يك طبقه كلي از آنهائي كه خود را سالم مي پندارند، متمايز كنند. بنابراين هدف اين پرسشنامه دستيابي به تشخيص خاص در سلسله مراتب بيماري هاي رواني نيست. بلكه منظور اصلي (آن) ايجاد تمايز بين بيماري رواني و سلامت است.

اين پرسشنامه به عنوان يك ابزار سرند مي تواند احتمال وجود يك اختلال رواني را در فرد تعيين كند. در حال حاضر با اجراي اين پرسشنامه توانسته اند به گستره وسيعي از نتايج در جمعيت هاي مختلف دست يابند. اين پرسشنامه داراي چهار زير مقياس است: نشانه هاي بدني، اضطراب و بي خوابي، نارسا كنش وري اجتماعي و افسردگي وخيم، از مجموع نمرات زير يك نمره كلي به دست مي آيد. وجود چهار زير-مقياس براساس تحليل آماري پاسخ ها ثابت شده است.

افسردگی در روانشناسی Psychological depression

نشانه هاي بدني را در بر مي گيرد اين زير مقياس دريافت هاي حسي بدني را كه اغلب با برانگيختگي هاي هيجاني همراهند ارزشيابي مي كند. مواد اين زير به مقياس در پرسشنامه با حرف (A) مشخص شده اند.

پرسشنامه هاي زير- مقياس دوم (B) شامل موادي است كه با اضطراب و بي خوابي مرتبطند. هفت ماده مربوط به اين زير- مقياس در پرسشنامه با حرف (B) مشخص شده اند.

زير- مقياس سوم © گستره توانايي افراد را در مقابله با خواست هاي حرفه اي و مسائل زندگي روزمره مي سنجد و احساسات آنها را درباره چگونگي كنار امدن با موقعيت هاي متداول زندگي، آشكار مي كند. هفت ماده مربوط به اين زير- مقياس در پرسشنامه با حرف © متمايز شده اند.

و بالاخره چهارمين زير-مقياس در برگيرنده عواملي است كه با افسردگي وخيم و گرايش مشخص به خودكشي مرتبطند. هفت ماده متمايز كننده آن در پرسشنامه با حرف (D) مشخص شده اند. نمره كلي هر فرد از حاصل جمع نمرات چهار زير-مقياس به دست مي آيد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-03-02] [ 10:55:00 ب.ظ ]




به نظر فرانكل نبودن معنا در زندگي موجب روان نژندي است. او اين نوع روان نژندي را  )روان نژد[1]انديشه زاد (مي داند كه اين حالت حاصل نبودن معنا و مقصود در زندگي و احساس تهي بودن است. چنين فردي در «خلاء وجودي »[2] به سر مي برد. زماني كه معنا خواهي انسان با ناكامي مواجه گردد ، ناكامي وجودي يا هستي نژندي عارض شخص مي گردد ، در اين صورت دچار سرگرداني مي شود و احساس تنهايي ، جدايي از ديگران ، بي هدفي ، پوچي و يأس مي كند. چنين افرادي براي زندگي ارزشيقايل نيستند و هيچ چيز براي آنها جذابيتي ندارد و آنان را پايبند نمي سازد. فرانكل اين نوع نوروز را ناشي از ناتواني فرد در يافتن معنا و مفهومي براي زندگي مي داند ، نه معلول تمايلات و اپس زده و يا خاطرات تلخ گذشته يا « خود[3]«ضعيف )فرانكل،1975؛ترجمه:صالحيان و ميلاني ،. 1370 ).خلاء وجودي غالباً به شكل ملالت و بي حوصلگي نمايان مي گردد گاه نيز ممكن است به صورت پول پرستي و يا افراطدر اعمال جنسي ، تنها به خاطر لذت جويي و عاري از انسانيت جلوه گر شود، كه در اين حالت فردي كه از خلاء وجودي رنج مي برد اسير شهوات خويش مي گردد )فرانكل، 1977؛ترجمه تبريزي و علوي نيا ، 1371).

خلاء وجودي از نظر فرانكل حاصل دو عامل است : اول اينكه انسان به دليل دارا بودن نيروي عقل و انديشه از حيوانات پست تر متمايز شده است بدين معني كه سائق ها و غرايز رفتار او را هدايت نمي كنند ، بلكه فعالانه به انتخاب آنچه كه انجام مي دهد مي پردازد. ثانياً در اثر تحولات اجتماعي، آداب ، سنن و ارزشهاي قالبي ديگر رفتار او را هدايت نمي كنند در چنين وضعيتي انسان خود مسئول رفتار خويش است ، لذا لازمه معنا جويي در زندگي مسئوليت شخصي است. افراد روان نژندي كه آزادي انتخاب رفتار خود را تجربه نمي كنند ،‌ راه شكوفايي استعدادهاي بالقوه رشد و پرورش خويش را مي بندند )شولتز ، 1977؛ ترجمه خوشدل ،1969).

گروه درماني وجود گر:     

مشاوره و روان درماني مي تواند يك چارچوب عالي  رويارويي با موضوعات و جودي باشد  . كوري ،اهداف يك گروه وجودگرا را به عنوان كمك كردن به افراد براي تعهد دادن به سفري طولاني  مدت براي كشف خود (خودكاوي[4])ذكر مي كند. فضاي حاكم بر يك گروه به افراد در جستجوي درمان كمك مي كند تا به تجارب ذهني خودشان توجه كنند. در حاليكه اين تجارب را با ديگران كه داراي اهداف مشابه هستند سهيم مي دانند.در گروه درماني وجود گرا به چند موضوع : مرگ و زندگي ، آزادي ، مسئوليت پذيري ، انتخاب ، انزوا و عاشق شدن ، معنا و بي معنايي پرداخته مي شود به زعم"يالوم “[5] گروه يك مكان عالي براي افراد است تا نسبت به مسئوليت پذيري خودشان از طريق بازخورد اعضاء و رهبر گروه   آگاهي يابند. در گروه ، بيماران ياد مي گيرند كه چطور رفتارشان به وسيله ديگران مورد توجه قرار مي گيرد ، چه طور باعث به وجود آمدن احساس ديگران مي شوند ، چطور با رفتارهايشان انتخاب هاي   ديگرانخود را تحت تأثير قرار مي دهند. به اين ترتيب گروه به يك سيستم اجتماعي كوچك تبديل مي شود (قنبري هاشم آبادي، 1383).

ارزش زندگي :

 

به اعتقاد فرانكل ، انسان قادر است و مي تواند به خاطر ايده ها و ارزش هايش زندگي كند و يا در اين راجان ببازد)فرانكل ، 1967؛ ترجمه معارفي، 1384).نگراني انسان درباره ی ارزش زندگي و ارجي كه به اين مسئله مي نهد ، و حتي يأس و نا اميدي كه از اين راه عايد او مي شود ،  يك  پريشاني روحاني  مي تواند باشد، ولي به هيچ عنوان يك بيماري رواني نيست )فرانكل ،.1977.ترجمه فيروزبخت ، 1387).منحصر به فرد بودن انسان در نظريه فرانكل يعني منحصر به فرد بودن آدمي از حيث مسئوليت توانايي ها و آگاهي ها)فرانكل 1955 ترجمه فرخ سيف ، 1382).

[1] : Neogenic Neuroses

[2]: Existential Vacuu

[3]:ego

[4] :Ego.analiysis

[5] yalom

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ب.ظ ]




معنا خواهي پايه اي ترين نيروي انگيزش در انسان است. انسانها با اين نياز روبرو هستند كه معناي همه لحظات زندگيشان را بدانند. فرانكل مي گويد : در جستجوي معنا بودن نيروي اوليه زندگي براي يك نفر است معناي زندگي هر فرد خاص خود اوست و اوست كه مي تواند آن را تحقق بخشدو اگراين كار را انجام دهد اين نيازش ارضا مي شود و به ارزش زندگيش خواهد رسيد.او همچنين خود شكوفايي رايك اثر جانبي معناخواهي مي داند و زماني انسان به خود شكوفايي مي رسد. كه به نياز معنا خواهي خود تحقق بخشد )نيلسون[2]جونز ، 2001 ؛ ترجمه : بهفر 1384 ..فرانكل )اغلب مي گويد كه معنا را بايد پيدا كرد ، نمي توان آن را به كسي عرضه كرد. راهنماي مراجعان در جستجوي معنا ، ضمير ناخودآگاهشان است « اگر قرار است مراجعان به ده هزار فرمان و دستوري كه در ده هزار موقعيت زندگي نهفته است گوش سپرده و از آن اطاعت كنند» بايد به نداي و  جدانشان توجه كنند. اگر چه درمانگرها نمي توانند خودشان هدف زندگي مراجعان را برايشان تعيين كنند. اما مي توانند نمونه هاي متنوعي از تعهد خود در جستجوي معنا را ارائه دهند .پرسش درباره معناي    زندگي بايد به خود شخص برگردانده شود يعني هر فرد بايد خود را در برابر اين پرسش قرار دهد كه « زندگي براي اوچه معنايي دارد؟» براي يافتن معنا در زندگي بهتر است از خود بپرسيم كه « نسبت به زندگي چه وظايفي داريم؟» نه « از زندگي چه انتظاري بايد داشت؟» در اين صورت وظايف خود را نسبت به زندگي در مي يابيم و مسئولانه در جهت تحقق آن تلاش مي كنيم به عبارت ديگر زندگي براي ما با هدف و با معنا ميگردد )فرانكل ، 1967، ترجمه : معارفي،1384).بلكه( خداي ضميربشر[3]) است خداي قلب است . فرانكل معتقد است كه خودشكوفايي منوط به تعالي نفس است. از نظر فرانكل ، بعد معنوي انسان از طريق تعالي نفس قابل حصول  است. به  اين  ترتيب  ، مردم از محدوده خويشتن زيست شناختي و روان شناختي خود فراتر مي روند و صاحب ارزش هاي خاصي مي شوند و معناي زندگي خويش را مي يابند. انسان ها فقط با تعالي نفس مي توانند خويشتن حقيقي را بيابند )شارف[4]؛ ترجمه: فيروزبخت ، 1383).فرانكل پايه اي ترين نياز انسان ها را در جستجوي خود بدون معنا نمي داند بلكه در جستجوي معنا بودن مي بيند و هويت انسان فقط در خلال واقعيت بخشيدن به معناي زندگي قابل دست يابي است قصد مفرط[5] ” و “خويشتن نگري مفرط [6]” دو عامل عمده اند براي آن كه انسان به دنبال تعالي خويشتن نباشد. خويشتن نگري مفرط يعني اين كه فرد بيش از اندازه در مورد مشكلات خود بيانديشد و قصد مفرط يعني اين كه فرد توجه بيش از اندازه براي رسيدن به بعضي از خواسته هايش داشته باشد (نيلسون ، حونز،2001 ؛ ترجمه سروري،1383).ديدگاه هاي فرانكل درباره دين و معنويت نگاه خاصي است. خداي او خداي يك ذهن بسته و متعصب نيست خداي يك فرقه خاص هم نيست. خداي او ، حتي خداي دين نهادينه[7] هم نيست او يادآور مي شود كه حتي يك ملحد[8] يا يك لاادري[9] نيز مفهوم تعالي را بدون كاربرد كلمه خدا مي پذيرد. اين خدا آشكارا متعالي و در عين حال به غايت شخصي است و در درون همه ما هست. روي گرداني از خداسرچشمه اصلي همه بيماري هايي است . همين كه فرشته اي را در درون خود طرد مي كنيم ديوي را به درون خود راه داده ايم (بوئري ؛ ترجمه  فريامنش ، 1385.).

[1] : Will to meaning

[2] : Nilson.J

[3] : God of the Inner human being

[4] :Sharf.R

[5] : Hyper intention

[6] : Hyper reflection

[7] : Institutional religion

[8] : Atheist

[9] : Agnostic

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:54:00 ب.ظ ]




نا اميدي وجودي[1] زماني در انسان به وجود مي آيد كه اميد انسان براي معناخواهي به نتيجه نرسدتفاوتي[2]و ملالت[3] از مشخصه هاي اصلي نا اميدي وجودي اند. نا اميدي وجودي مستقيماً بيماري محسوب نمي شود توجه افراد و حتي نوميدي شان در قبال معناي زندگي يك وضعيت روحي و نه جسمي است فرانكل خلاء وجودي را كه نا اميدي را هم در بر مي گيرد امري ناشي از عوامل اجتماعي دانسته و اختلال روان نژندي به حساب نمي آورد نا اميدي ناشي از بي معنا دانستن زندگي را مي توان نشانه اي بر صداقت عقلاني دانست.  فرانكل در آخرين نوشته هاي خود گسترش خلاء وجودي را امري مسلم دانست(رحيميان ، 1377.).

حفظ خلاء وجودي:

فرانكل معتقد است كه مردم حس بي معنايي خود را از طريق مختلف حفظ مي كنند مانند :

سركوبي : افراد حس روحانيت و مذهب خود را سركوب مي كنند بنابراين مراكز معنوي و روحاني احساس خود كه عميق ترين آنها حس معنا خواهي است را ناديده مي گيرند. سركوبي ميل معنا خواهي باعث تغيير دركشان از وجود معنا مي شود.

سرباز زدن از قبول مسئوليت : با پناه بردن به تبعيت از رسوم قراردادي ، خود كامگي ، پناه بردن به مثلث روان نژندي متشكل از : افسردگي ، اعتياد و پرخاشگري

تصویر مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression

تحليل رفتن سنت ها و ارزش ها

پوچ گرايي

5- تاكيد ناكافي بر تعالي خويشتن : مردم اغلب براي درك اين نكته كه خوشبختي و موفقيت محصولات فرعي تعالي خويشتن است كمك و ياري نمي شوند و در عوض به تمركز بيش از اندازه بر خودباوري سوق داده مي شوند.

خنثي شدن انسانيت : اين حقيقت كه علائم و محصولات مربوط به بي معنايي بسيار گسترده هستند براي افراد غير قابل درك است و بنابراين در جستجوي معنا ، از ديگران كمك نمي گيرند اين امر پوچ گرايي ذاتي را در وجود آنان محكم تر مي سازد. فرانكل راه درمان خلاء وجودي را هشيار كردن احساس هاي سركوب شده مذهبي مي داند(ونگ [4]؛2000 به نقل ار کوهی ،1387).اگر چه فرانكل مدل هاي خود را به صورت منظمي ارائه نداده است اما در نحوه رويارويي با مراجع مبتلا به خلاء وجودي ، سعي در افزايش آگاهي وجودي مراجع داشته و بينش وي را نسبت به محدوديت زندگي و اهميت مسئوليت پذيري از طريق فنون اختصاصي خود ارتقاء مي دهد(نيلسون، جونز ،2001؛ ترجمه بهفر ،. 1384).

انسان در جستجوي معناي غايي :

معني درماني ، بر آن است كه با تحقق معنا ، زندگي جلوه بديعي مي يابد و همه چيز حتي درد و رنج درپرتو آن ، قابل پذيرش و تحمل خواهد بود ، ولي آن ها بايد بپذيرند كه هيچ كس و هيچ چيزديگر نه پدر ، مادر ، همسر و نه مردم نمي توانند به ما احساس معنا و منظور در زندگي بدهند و دليل اين امر در مسئوليت شخصي به عنوان شرط لازم « معنا جويي » نهفته است خدايت را با تمام قلبت ، با تمام روحت و با تمام قدرتت دوست بدار و اين ادعا در نظر فرانكل اين معنا را دارد كه : پاسخ مثبت به زندگي ، به رغم هر چه با آن روبرو مي شويم ، خواه رنج و خواه مرگ يك فرمان است (شولتز[5] ، 1977، ترجمه خوشدل ، 1384.).

[1] : Existential frustration

[2] : Apathy

[3] : Boredom

[4] :wong.p.L

[5] :sholtz

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:54:00 ب.ظ ]




فرانکل (1969)معتقد است ، خود شکوفایی منوط به تعالی نفس است و بعد معنوی انسان از این طریق قابل حصول می باشد . بدین ترتیب انسان ها از محدوده خویشتن زیستی و روان شناختی خود فرا تر رفته و واجد ارزش های خاصی می شوند و معنای زندگی خویشتن را می یابند. فرانکل می گوید : مراجعان باید برای وجود شان هدفی بیابند و آن را دنبال کنند و نقش درمانگر کمک به آنهاست تا به عالی ترین سطح فعالیت برسند(قنبری هاشم آبادی ،1383. ).

تحقیق - متن کامل - پایان نامه

اثر بخشی :

اثر بخشی به کاربرد بالینی روش درمانی در فضای درمانی اشاره دارد . در واقع اثر بخشی به این پرسش باهمیت و جدی پاسخ می دهد که آیا روش درمانی مورد استفاده خارج از فضا های  آزمایشگاهی نیز اثر درمانی دارد یانه (قنبری هاشم آبادی ،1383).در پژوهش حاضر منظور از اثر بخشی میزان کارایی روش آموزش معنا درمانی گروهی برای میزان کیفیت زندگی وسبک دلبستگی ناایمن بر روی سالمندان شهر رشت می باشد.

روان درماني در نظريه فرانکل:

الف : اهداف درماني

در يك جمع بندي مي توان گفت كه هدف معنا درماني توانا ساختن بيماران براي كشف معناي منحصر به فرد خودشان مي باشد. معنا درماني مي كوشد تا حدود اختيارات و آزادي هاي بيمار را ترسيم كند. معنا درماني رفتاري اختياري براي غلبه بر خلاء وجودي است و عبارت است از : كمك به مراجعان براي يافتن معنا در زندگي خود. معنا درمانگرها به دنبال جهت دهي مجدد مراجعان براي انجام فعاليت هاي زندگي هستند. معنا درماني نوعي آموزش مسئوليت پذيري است كه اراده مراجعان را براي ادامه زندگي تقويت مي كند. احتمال تعالي خويشتن در مراجعاني كه اراده خود را از راه هاي ارزش آفريني ، ارزش اندوزي و ارزش هاي انگيزه اي به دست آورده اند بيشتر است. مراجعان بايد از مسئوليت حياتي خود براي يافتن معناي زندگيشان از طريق هشيارسازي ضمير ناخود آگاه معنوي خود اقدام كنند. اگر چه هشيار سازي ضمير ناخودآگاه معنوي تنها يك مرحله ناپايدار در فرايند درمان است. هدف از اين درمان در ابتداء تبديل پتانسيل ناهشيار به رفتار هشيار و سپس ايجاد راهي براي از بين بردن عادت ناهشيار است. نقش معنا درمانگرها هم گسترش و وسعت بخشيدن به حوزه هاي بصري مراجع است تا گستره معنا و  ارزش ها در نظرشان جلوه گر شوند )محمد پور ، 1385.)شايد مهم ترين وظيفه درمانگر ياري رساندن به مراجعه كننده باشد در كشف دوباره دينداري نهاني كه بنا به اعتقاد فرانكل ، درمانگر بايد به بيمار اجازه بدهد تا معناي خاص خود را كشف كند به نظر فرانكل نوروز همواره ناشي از فقدان معنا نيست اما فقدان معنا و منظور در زندگي منجر به بروز نوروز انديشه زاد مي شود. در معني درماني هدف منحصر به احساس موفقيت و شادماني فرد در برخورد با مسايل زندگي نيست، بلكه در معنا درماني به بقاي شخص توجه دارد ، لذا داراي ارزش حياتي است يك درمانگرنمي تواند به بيمار بگويد كه معناي زندگي چيست اما مي تواند به وي نشان دهد كه زندگي با معنا است منتها معناي زندگي از نظر افراد مختلف متفاوت است و براي فرد بخصوصي نيز همواره در حال تغيير است. هدف غايي در معني درماني ارتقاء و رشد شخص به وراي آنچه هست مي باشد (رحيميا .1378).از طريق احياي ارزش هاي خلاق ، در سايه كار خدمت به ديگران يا احياي ارزش هاي تجربي و احياي ارزش هاي گرايشي در بيمار ، زندگي براي او با معنا مي گردد. در اين حالت او براي رسيدن به هدف و منظوري كه برگزيده است مدام در تلاش است. اين تكاپو به زندگي او نشاط و شادي مي بخشد و احساس يأس و بيهودگي را در وي از بين مي برد و احساس شايستگي مي كند و هستي خود را با معنا مي يابد و در راه رسيدن به مقصد باز نمي ماند. براي اين منظور لازم است درمانگر توجه مراجع يا بيمار را نسبت به وظايفي كه در قبال زندگي دارد جلب كند و احساس مسئوليت وي را در به انجام رساندنآن وظايف بيدار نمايد (رحيميان ، 1377)

 

ب ـ رابطه درماني :

اين وظيفه معنا درماني است كه بيمار را در يافتن معنا در زندگي ، انديشه هاي پنهاني وجود و معناي نهفته ی آن ياري كند « رابطه درماني » در دوران درماني اگزيستانسياليستي (هستي درماني)يك رابطه انتقالي و تكرار گذشته نيست. بلكه يك رو در رويي و يك ارتباط و تجربه تازه است كه به فرد فرصت ميدهد به افق هاي جديدي دست بيابد. در اين نوع رابطه بيمار يك موضوع نيست بلكه بشري است كه مشكلات و مسايل ملموسي دارد و اين مسايل دشواريهاي عاطفي و احساسي ويژه را موجب گشته اند (نيلسون[1]، جونز، 2001، ترجمه بهفر ، 1384 ).نقش معنا درمانگر ، وسعت بخشيدن به ميدان ديد بيمار است ، تا آنجا كه معنا و ارزش ها در ميدان ديد وحيطه خود آگاه بيمار قرار گيرد. او به بيمار كمك مي كند تا براي خود معناي وجودي خود را يافته و ترغيب شود آن را كاملاً محقق سازد. براي انجام اين كار روان درمانگر ، آزادي و مسئوليت ، يعني دو ويژگي بارز انسان را دوباره به بيمار بر مي گرداند(فرانكل ، 1975 ؛  ترجمه صالحيان و ميلاني ،1370 ). معنا درماني از نظر شكل به درمان هاي كوتاهي چون درمان آدلري نزديك تر است. معنا درمانگران گر چه اغلب به صورت صميمانه و مقبول درباره موضوعات فلسفي بحث مي كنند. براي اينكه درمانجو را متقاعد سازند كه نگرشي آگاهانه تر و مسئولانه تر به خلاء وجودي پيدا كند ، به  شيوه هاي مختلف او رامواجه مي دهند و برايش دليل و برهان مي آورند. نوشته هاي مربوط به درمان نشان مي دهند كه فنوندرماني ، علاوه بر مواجهه دادن و تعبيرها ، به مقدار زيادي به قانع سازي و استدلال نيز متكي هستند (پروچسكا[2]، ترجمه سيد محمدي ، 1381).

در تشخيص خلاء وجودي معنا درمانگرها مراقب هستند تا علائم آشكاري از قبيل جملاتي چون  زندگي ام  بي معنا شده و علائم نهاني چون بي تفاوتي و كسالت را ناديده نگيرند چرا كه اين ها بر پوچ گرايي درونيمراجعان تاكيد دارند (فرانكل ، 1975 ،ترجمه صالحيان و ميلاني ، 1370).

[1] :Jonz.nilson

[2] : Procheska.J.O.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:54:00 ب.ظ ]