توانایی تصمیم گیری عاقلانه و ایجاد توازن میان افکار و هیجانات وپی بردن، ‌به این نکته که کدام – نه عقل و نه هیجان- به تنهایی مناسب نیستند بلکه برقراری تعادل بین عقل و احساسات بهترین حالت است.

 

  1. توانایی ادراه کردن هیجانات و مسئول بودن در مقابل آن ها(گلمن۱۹۹۵ ترجمه بلوچ).

در تعاریفی که از هوش هیجانی شده است دو نوع رویکرد را می توان یافت:

 

    1. رویکرد ابتدایی یا نخستین[۲۴]، که هوش هیجانی را به عنوان هوشی که به هیجانات مربوط می شود تعریف می‌کند.

 

    1. رویکرد آمیخته[۲۵]که هوش هیجانی را ترکیب از مهارت‌ها و ویژگی هایی همچون بهزیستی[۲۶]، انگیزش و توانایی برای شرکت در روابط متقابل دارند (سیاروچی و همکاران، ۱۹۹۰/۱۳۸۴)

‌بر اساس نظریه هایی که ‌در مورد هوش هیجانی وجود دارد می توان سه مدل تعریفی از هوش هیجانی در نظر گرفت:

 

  1. مدل توانایی[۲۷]، که در سال ۱۹۹۷ توسط مایر و سالوی ارائه شده. هوش هیجانی در این مدل به ۴ حوزه تقسیم می شود:

اولین حوزه شامل توانایی در ادراک هیجانی و بین هیجانات، همچنین شامل ارزیابی دقیق هیجانات خود و دیگران است.

 

حوزه دوم شامل توانایی استفاده از هیجانات در جهت تسهیل فکر و همچنین توانایی ایجاد ارتباط صحیح بین هیجانات برای بیان احساسات می‌باشد.

 

حوزه سوم شامل فهم و هیجانات، تجزیه و تحلیل آن ها و فهم راه های انتقال از یک احساس به احساس دیگر و همچنین شامل فهم احساسات پیچیده در موقعیتهای اجتماعی است.

 

نهایتاًً چهارمین حوزه که شامل اداره هیجانات و توانایی مهار احساسات خود و دیگران می شود. (نقل از همان منبع) .

 

  1. مدل آمیخته[۲۸] که هوش هیجانی را به عنوان مهارت‌های غیر شناختی بسیار وسیعی تعریف می‌کند که شامل پنج مقوله می شود که عبارتند از:

 

    • هوش درون فردی که شامل صفاتی همچون خود شکوفایی، استقلال و خودآگاهی است.

 

    • هوش میان فردی، شامل ویژگیهایی همچون همدلی و مسئولیت پذیری است.

 

    • انطباق پذیری، شامل ویژگیهایی همچون مسأله گشایی[۲۹] و واقعیت آزمایی[۳۰]می شود.

 

  • اداره استرس، شامل کنترل تکانه و تحمل استرس، خلق عمومی که شادکامی و خوش بینی می شود.

مدل آمیخته در سال ۱۹۹۹ توسط مایر و سالوی ارائه شد.

 

هواردگاردنر، استاد دانگشاه علوم تربیتی ها وارد، در کتاب قالب‌های ذهن خود که در سال ۱۹۸۳منتشر شده برای هوش طیف گسترده ای قائل است که هفت نوع اصلی دارد.

 

او برای استعدادهای فردی دو وجه در نظر گرفته: مهارت‌های اجتماعی و مهارت‌های بین فردی و استعداد بین فردی به چهاراستعداد مجزا تجزیه شد:

 

رهبری، توانایی بر قرار کردن ارتباط و حفظ دوستان، توانایی حل تعارض ها و مهارت تجزیه و تحلیل اجتماعی.

 

او معقتد است هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است. یعنی این که چه چیز موجب برانگیختن آنان می شود، چگونه کار می‌کنند و چگونه می توان با آنان کاری مشترک انجام داد.

 

هسته هوش بین فردی، توانایی درک وارایه پاسخ مناسب به روحیات، خلق و خو، ‌انگیزش‌ها و خواسته های افراد دیگراست.

 

هوش دورن فردی عبارت است ازآگاهی داشتن از احساسات شخصی و توانایی متمایز کردن و استفاده از آن ها برای هدایت رفتار خویش.

 

گاردنر نقش هیجان‌ها را در هوش فردی مورد مطالعه قرار داده است. او به شناخت احساسات تأکید دارد یعنی درک انگیزه ها و عادات کاری خود و دیگران و استفاده عملی از آن بنیش در هدایت زندگی شخصی و کنار آمدن با دیگران (گلمن، ترجمه پارسا، ۱۳۸۲،ص ۶۹).

 

گلمن و همکارانش، هوش هیجانی را مجموعه ای از توانایی ها مانند:

 

خودآگاهی[۳۱]، همدلی و خود نظم بخشی، انگیزش خود و مهارت‌های اجتماعی تعریف کرده و در این راستا”سیاهه قابلیت‌های هیجانی”[۳۲]را برای سنجش آن ساخته اند (رمضانی و همکاران، ۱۳۸۵)

 

گلمن (۱۹۹۷)، ‌به این عقیده است که هوش هیجانی موجب شادی وخوشبختی افراد می‌گردد. وی چهار مهارت اساسی هوش را شامل شناخت احساسات خود، تسلط بر احساسات، برانگیختن و ترغیب خود شناسایی احساسات دیگران و تنظیم روابط خود با دیگران تعریف می‌کند. گلمن (۱۹۹۵)، در تعریف هوش هیجانی می‌گوید: هوش هیجانی، توانایی درک، توصیف، دریافت و مهارهیجان ها است.

 

هر کسی با خودداری از میزانی از هوش هیجانی در رویارویی با وقایع مثبت یا منفی زندگی موضع گیری می‌کند و به سازش با آن ها می پردازد. انسان با برخورداری از هوش هیجانی به زندگی خود نظم و ثبات می بخشد و سازگاری بیشتری از خود نشان می‌دهد به طوری که اصولاًٌ با هوش هیجانی بالا شخص وقایع منفی کمتری را در زندگی تجربه می‌کند (شریفی درآمدی و همکاران ، ۱۳۸۴).

 

باید به یادداشت که پدید آیی مفهوم هوش هیجانی در اواخر قرن بیستم میلادی ، ریشه در نظریه های هوش، ابتدای قرن بیستم دارد. این ثورندایک[۳۳] (۱۹۲۰) بود که برای اولین بار توانایی اجتماعی را جزء مهمی ازهوش دانست (حکیم جوادی و همکاران، ۱۳۸۳).

 

بار- ان[۳۴](۱۹۹۷)، نظریه پرداز دیگری است که هوش هیجانی را به عنوان یک سری از ظرفیتها، مقتضیات، قابلیت‌ها و مهارت‌های غیر شناختی می‌داند که توانائیها فرد را در بر خورد موفقیت آمیز با مقتضیات محیطی افزایش می‌دهند.

 

وی هوش هیجانی را در پنج مقوله کلی تعریف می‌کند:

 

    1. بهره هیجانی درون شخصی[۳۵]” شامل قاطعیت،استقلال،خود آگاهی و خود شکوفایی

 

    1. بهره هیجانی بین شخصی[۳۶] شامل همدلی، مسئولیت پذیری اجتماعی

 

    1. بهره هیجانی قابلیت‌های سازش یافتگی[۳۷] شامل انعطاف پذیری، آزمون واقعیت و توانایی حل مسئله.

 

    1. بهره هیجانی مدیریت تنیدگی[۳۸] شامل مهارتکانه و تحمل تنیدگی.

 

  1. بهره هیجانی خلق عموی[۳۹] شامل امیدواری و شادمانی می‌باشد.

بار- ان برای سنجش هوش هیجانی یک مقیاس خود گزارشی ۱۳۳ ماده ای تهیه ‌کرده‌است که از پانزه خود مقیاس تشکیل می شود.

 

کوپر[۴۰] و ساواف[۴۱] (۱۹۹۷)،نیز در این زمینه “بهره هیجانی اجرایی[۴۲] را مطرح کرده و مؤلفه‌ های آن را شامل” تناسب هیجانی[۴۳] (به معنی انعطاف پذیری و سخت رویی هیجانی)، عمق هیجانی[۴۴] (به معنی تعدیل شدت هیجان‌ها، توانایی تقویت و تعمیق آن ها) و کیمیاگری هیجانی[۴۵] (به معنی توانایی استفاده از هیجان‌ها و احساسات برای خلاقیت) بیان می‌کند.

 

اپشتاین[۴۶] (۱۹۹۸)، نظریه پرداز دیگری است که به عنوان بنیان گذار نظریه شناختی – تجربه ای خود [۴۷] این این نظریه را با نظریه هوش هیجانی ادغام کرده و معقد است هوش هیجانی، انعکاسی از پردازش عقلانی (ذهن خرد گرا)، و هوش هیجانی انعکاسی از توانایی ذهن تجربه ای (ذهن هیجانی) در ایجاد تفکرات سازنده در مقابل افکار مخرب می‌باشد.

 

اهمیت و ضرورت هوش هیجانی

 

هوش هیجانی یعنی توانایی هایی مانند این که فرد بتواند انگیزه خود را حفظ کند و در مقابل ناملایمات پایداری کند تکانشهای خود را کنترل کند و کامیابی را به تعویق اندازد. حالات روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشه دار سازد. با دیگران همدلی کند وامیداور باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...