“
۲-۱-۵-مسائل و چالشهای خانوادههای افراد با ناتوانی های تحولی
کریستنسن[۱۷](۲۰۰۴) معتقد است که خانواده می تواند به خوبی بازتاب فرهنگی هزاران سالهای باشد که برای ارتقا بهداشت، سلامت روان و رشد روانشناختی اعضا و کاهش رفتارهای پرخطر آن ها تلاش کردهاست. همچنین خانواده می تواند حامی رشد اعضا، مدیریت بهداشت و بازیگردان ارتقا سلامت روان آن ها بوده و نقش اساسی بازی کند.
از بین تمام کودکان، کودکان با نیازهای ویژه و خانوادههای آنها دارای خصوصیات منحصربه فردی هستند که توجه بیشتری را طلب میکنند. در این خانواده ها مشکلات خاصی بروز می کند که از مشکلات فرزند با نیازهای ویژه ناشی می شود. این یک حقیقت است که مهمترین نگرانی والدین سلامت کودکان است. به دنیا آمدن یک کودک با نیازهای ویژه و یا آگاهی از این امر در مقطع دیگری از زمان، والدین را دچار شوک قوی عاطفی می کند. به عبارت دیگر والدین این کودکان یک واکنش سوگ تمام عیار را تجربه میکنند. وسعت فشار روانی وارده به والدین در هنگام اطلاع از وضعیت کودک به قدری شدید است که گاهی آن را با اندوه ناشی از مرگ یک فرزند برومند و سالم مقایسه مینمایند (زاهدی، ۱۳۸۴).
والدین کودکان با نیازهای ویژه در چنین شرایطی دچار احساس گیجی، آشفتگی فکری و درماندگی میشوند و قادر به درک توضیحات نیستند. بعد از آن مرحله انکار و خشم از راه میرسد که نقطه آغاز کشمکشهای خانوادگی نیز میباشد. والدین احساس بیعلاقگی نموده و زندگی معنای خود را از دست میدهد (نظرینژاد، ۱۳۷۶).
نخستین تجلی فشارهای روانی حاصل از وجود فرزند با ناتوانی های تحولی بر بخشهای ضعیف جسمانی و روانی والدین است. برای مثال، لکنت زبانهای خفیف دوران کودکی والدین ممکن است مجدداً بارز شود. همچنین سردردها، اضطراب، بیحسی دست و پا، احساس فشار و سنگینی در سینه و مانند آن که با بررسی تاریخچه زندگی آنان، ریشهدار بودنشان مشخص می شود، بروز مییابد. عدم توجه به این نشانهها و تداوم آنها سبب تحلیل قوای جسمی و روانی و نیز موجب بروز احساساتی مانند خستگی، افسردگی یا احساس تنش مداوم می شود. این حالات، نگرش منفی، سوءظن و بدبینی نسبت به دیگران را در فرد به وجود میآورد (بهپژوه، ۱۳۹۱).
زمانی که خانوادههای دارای فرزند با ناتوانی های تحولی با خانوادههای عادی مقایسه میشوند، نه تنها پدران و مادران چنین فرزندانی از سلامت روانی کمتری در مقایسه با والدین دارای فرزند عادی برخوردارند، بلکه آن ها به طور معنیداری سطح اضطراب، افسردگی و شکایتهای جسمانی بالاتری داشته و عملکرد اجتماعی آن ها نیز در مقایسه با گروه عادی، مختل است (محرابی، ۱۳۸۶).
شدت معلولیت، جنس و سن کودک، تحصیلات و درآمد خانواده و نوع معلولیت نیز بر فشار روانی تجربه شده از سوی والدین مؤثر هستند (جدیدیزاده، ۱۳۷۷).
۲-۱-۵-۱- مسائل و چالشهای خانوادههای کودکان با اختلالهای طیف اتیسم
حضور کودک با اختلالهای طیف اتیسم در خانواده، به دلایل گوناگون و وجود طیف متنوعی از ناهنجاریها و نارساییهای زبانی، ارتباطی و رفتاری، میتواند فشارهای روانی گوناگونی را بر پدر و مادر و خواهران و برادران تحمیل کند (رافعی، ۱۳۸۷).
همچنین مطالعه انجام شده توسط لوتر[۱۸]، (۱۹۶۶) نشان میدهد که تحصیلات و موقعیت اجتماعیاقتصادی والدین کودکان اتیسم در مقایسه با سایر والدین دارای فرزند با نیازهای ویژه، در سطح متوسط روبه بالا است. البته این گزارش را باید با احتیاط پذیرفت، زیرا خانوادههایی که از تحصیلات عالی برخوردار هستند، اغلب کودکان اتیسم خود را مبتلا به اختلالهای عاطفی تشخیص می دهند و معرفی میکنند.
۲-۱-۵-۲- مسائل و چالشهای خانوادههای کودکان با کمتوانیذهنی
وقتی والدین یک کودک با کمتوانیذهنی را به دنیا می آورند کارکردهای روانشناختی خانواده به هم میخورد که در سطح کلان، سلامت روان، پویایی و هدفمندی خانواده را تحتالشعاع قرار داده و در سطح خرد نیز مهمترین کارکردهای روانشناختی، خانواده را همچون ابراز کردن، حل تعارض، استقلال، پیشرفت، تفریح و سرگرمی، ارزشهای اخلاقی و مذهبی، ساختار و سازمان، رفت و آمد با اطرافیان، اتحاد، کنترل و حل مسئله تحت تأثیر خود قرار میدهد (کیمیایی، ۱۳۸۷).
واقعیتهای ادبیات تحقیقی بیانگر استعداد فزایندهی والدین کودکان با کمتوانیذهنی به شماری از مشکلات سلامتی همچون مشکلات سلامت روان است. یافتهها نشان میدهد که تمام والدین کودکان با کمتوانیذهنی دارای مشکلات روانپزشکی هستند که این خود به درک و توانایی آن ها برای حمایت از فرزند ناتوانشان مفید است. والدین این کودکان پیامدهای منفی گسترده مشکلات سلامت روانی را از ابتدای تولد فرزندشان توصیف و گزارش نموده اند. بسیاری از آن ها در احساس شدید غم واندوه عودکننده و احساس یأس و ناامیدی از گذشتهی دور درگیر بوده اند. همچنین والدین این کودکان سردرگمی، فقدان و مشقت زیادی را تجربه میکنند (فاست و سیور[۱۹]، ۲۰۰۸).
تولد و حضور کودک با کمتوانیذهنی در خانواده و ظهور نیازهای ویژه، همواره در حوزه آسیب شناسی روانی و اجتماعی از مسایل قابل توجه و بحث انگیزه بوده است، زیرا با تأثیرگذاری بر کمیت و کیفیت روابط زناشویی و ایجاد دگرگونی در شرایط معمول خانوادگی و چگونگی تعامل اعضای خانواده می تواند موجب آشفتگی و افزایش میزان استرس در والدین شود و در نتیجه به عملکرد خانواده و رضایت زناشویی آسیب رساند (دایسون[۲۰]، ۱۹۹۳، ۱۹۹۷؛ فیسمن، ولف و ناه [۲۱]، ۱۹۸۹؛ شافر[۲۲]،۱۹۹۸).
همچنین تولد کودک کم توانذهنی بر روابط والدین و خواهران و برادران و حتی روابط برون خانوادگی (دوستان، فامیل، همسایه و مدرسه) اثر می گذارد و سازگاری خانواده را به خطر می اندازد و موجب افزایش احتمال بروز اختلال در عملکردهای خانواده می شود (فیسمن و ولف[۲۳]، ۱۹۹۱).
۲-۱-۵-۳- مسائل و چالشهای خانوادههای کودکان با ناتوانی یادگیری
قبل از هر چیز، این باور صحیحی است، که خانواده نقش بسیار مهمی در کمک به کودکان با ناتوانی یادگیری ایفا می کند. این امر به ویژه در اولین سالهای زندگی کودک، در زمانی که به عنوان پدران و مادران و معلمان اصلی کودک نقش ایفا میکنند صادق است. اعضا خانواده و والدین معمولاً ارتباط بهتری را نسبت به اعضاء غیر فامیل با کودک برقرار میسازند. به همین جهت، این ارتباط امکان همفکری و تشریک مساعی را به نحو بهتری فراهم میآورد که در کل به بالا بردن قابلیتها و شناسایی کودک میانجامد و احساس رضایت به مراتب بهتری را به والدین میدهد. به هر حال والدین به ویژه مادر اولین و شایستهترین معلم و مربی کودک در طی سالهای حساس زندگی است. اعضاء خانواده و والدین در واقع در طول زندگی کودک ثابت باقی میمانند در حالی که دیگران و به ویژه معلمان تغییر مییابند. بنابرین والدین می توانند به عنوان معلمان طولانیمدت کودک محسوب شوند (احمدی و کاکاوند، ۱۳۹۰).
“
[چهارشنبه 1401-09-16] [ 09:11:00 ب.ظ ]
|