به نظر فرانكل نبودن معنا در زندگي موجب روان نژندي است. او اين نوع روان نژندي را )روان نژد[1]انديشه زاد (مي داند كه اين حالت حاصل نبودن معنا و مقصود در زندگي و احساس تهي بودن است. چنين فردي در «خلاء وجودي »[2] به سر مي برد. زماني كه معنا خواهي انسان با ناكامي مواجه گردد ، ناكامي وجودي يا هستي نژندي عارض شخص مي گردد ، در اين صورت دچار سرگرداني مي شود و احساس تنهايي ، جدايي از ديگران ، بي هدفي ، پوچي و يأس مي كند. چنين افرادي براي زندگي ارزشيقايل نيستند و هيچ چيز براي آنها جذابيتي ندارد و آنان را پايبند نمي سازد. فرانكل اين نوع نوروز را ناشي از ناتواني فرد در يافتن معنا و مفهومي براي زندگي مي داند ، نه معلول تمايلات و اپس زده و يا خاطرات تلخ گذشته يا « خود[3]«ضعيف )فرانكل،1975؛ترجمه:صالحيان و ميلاني ،. 1370 ).خلاء وجودي غالباً به شكل ملالت و بي حوصلگي نمايان مي گردد گاه نيز ممكن است به صورت پول پرستي و يا افراطدر اعمال جنسي ، تنها به خاطر لذت جويي و عاري از انسانيت جلوه گر شود، كه در اين حالت فردي كه از خلاء وجودي رنج مي برد اسير شهوات خويش مي گردد )فرانكل، 1977؛ترجمه تبريزي و علوي نيا ، 1371).
خلاء وجودي از نظر فرانكل حاصل دو عامل است : اول اينكه انسان به دليل دارا بودن نيروي عقل و انديشه از حيوانات پست تر متمايز شده است بدين معني كه سائق ها و غرايز رفتار او را هدايت نمي كنند ، بلكه فعالانه به انتخاب آنچه كه انجام مي دهد مي پردازد. ثانياً در اثر تحولات اجتماعي، آداب ، سنن و ارزشهاي قالبي ديگر رفتار او را هدايت نمي كنند در چنين وضعيتي انسان خود مسئول رفتار خويش است ، لذا لازمه معنا جويي در زندگي مسئوليت شخصي است. افراد روان نژندي كه آزادي انتخاب رفتار خود را تجربه نمي كنند ، راه شكوفايي استعدادهاي بالقوه رشد و پرورش خويش را مي بندند )شولتز ، 1977؛ ترجمه خوشدل ،1969).
گروه درماني وجود گر:
مشاوره و روان درماني مي تواند يك چارچوب عالي رويارويي با موضوعات و جودي باشد . كوري ،اهداف يك گروه وجودگرا را به عنوان كمك كردن به افراد براي تعهد دادن به سفري طولاني مدت براي كشف خود (خودكاوي[4])ذكر مي كند. فضاي حاكم بر يك گروه به افراد در جستجوي درمان كمك مي كند تا به تجارب ذهني خودشان توجه كنند. در حاليكه اين تجارب را با ديگران كه داراي اهداف مشابه هستند سهيم مي دانند.در گروه درماني وجود گرا به چند موضوع : مرگ و زندگي ، آزادي ، مسئوليت پذيري ، انتخاب ، انزوا و عاشق شدن ، معنا و بي معنايي پرداخته مي شود به زعم"يالوم “[5] گروه يك مكان عالي براي افراد است تا نسبت به مسئوليت پذيري خودشان از طريق بازخورد اعضاء و رهبر گروه آگاهي يابند. در گروه ، بيماران ياد مي گيرند كه چطور رفتارشان به وسيله ديگران مورد توجه قرار مي گيرد ، چه طور باعث به وجود آمدن احساس ديگران مي شوند ، چطور با رفتارهايشان انتخاب هاي ديگرانخود را تحت تأثير قرار مي دهند. به اين ترتيب گروه به يك سيستم اجتماعي كوچك تبديل مي شود (قنبري هاشم آبادي، 1383).
ارزش زندگي :
به اعتقاد فرانكل ، انسان قادر است و مي تواند به خاطر ايده ها و ارزش هايش زندگي كند و يا در اين راجان ببازد)فرانكل ، 1967؛ ترجمه معارفي، 1384).نگراني انسان درباره ی ارزش زندگي و ارجي كه به اين مسئله مي نهد ، و حتي يأس و نا اميدي كه از اين راه عايد او مي شود ، يك پريشاني روحاني مي تواند باشد، ولي به هيچ عنوان يك بيماري رواني نيست )فرانكل ،.1977.ترجمه فيروزبخت ، 1387).منحصر به فرد بودن انسان در نظريه فرانكل يعني منحصر به فرد بودن آدمي از حيث مسئوليت توانايي ها و آگاهي ها)فرانكل 1955 ترجمه فرخ سيف ، 1382).
[1] : Neogenic Neuroses
[2]: Existential Vacuu
[3]:ego
[4] :Ego.analiysis
[5] yalom
[یکشنبه 1400-03-02] [ 10:55:00 ب.ظ ]
|