روش شناخت درمانی بک به طور عمده برای درمان افسردگی ابداع شده است. اما بک روش خود را با مشکلات روان شناختی متعدد ، از جمله نوروزهای اضطرابی ، هیستری ، اختلالات وسواسی ، اختلالات روان – تنی ، و فوبی ها به کار گرفته است.

 

فروید معتقد بود افسردگی بازگشت خشم به سوی خود اوست. ولی داده های جمع‌ آوری شده از جانب بک این نظریه را مورد حمایت قرار نداد. بک دریافت مشکل اساسی در افسردگی چگونگی پردازش اطلاعات از جانب فرد است. او بر اساس این پژوهش نظر خود را ‌در مورد افسردگی و درمان آن ارائه داد. شناخت درمانی یکی از رویکردهای مورد استفاده در فرایند مشاوره و روان درمانی است. این روش فعال ، کوتاه مدت (در حدود ۱۶-۱۲ جلسه) متمرکز بر زمان حال ، مستقیم و مشکل مدار است. از این نظر شباهت بسیاری به رفتار درمانی عقلانی – عاطفی الیس دارد. اما تفاوت آن در نظریه شخصیت و رفتارهای غیر انطباقی است. همچنین روش های کار با مراجع نیز در این دو رویکرد متفاوت است. در نظریه شناختی این فرضیه که نگرش و باورهای غیر منطقی موجب ایجاد مشکلات در فرد می‌شوند ، رد شده است (هادی۱۳۷۶). به نظر پیروان این نظریه اختلال های روانی از طریق اصلاح باورها و نگرش های فرد درمان نمی شوند ، بلکه در فرایند درمان ، مراجع و مشاور می بایست به طور مشترک در صدد یافتن شناخت “بد کار کردی” فرایندهای شناختی برآیند و با اصلاح آن ، مشکلات مراجع را برطرف کنند. به نظر هر یک از اختلال های روانشناختی ناشی از محتوای شناختی منحصر به فرد هستند. به عنوان مثال ، محتوای شناختی افراد افسرده با افراد مبتلا به هراس و اختلال هایی چون وسواس فکری – عملی با هم تفاوت دارد. به همین دلیل هر اختلال با رویکردی متفاوت تحت درمان قرار می‌گیرد (همان منبع). نظریه شناختی بک درباره افسردگی و سایر اختلالات هیجانی حاکی از این است که افراد افسرده و افراد دارای سایر اختلالات هیجانی به افکار غلط و غیر منطقی می پردازند و این علت اصلی مشکلات آنان است بک انواع خطاهای نظام دار در استدلال (تحریف های شناختی) را چنین شرح داده است.

 

استنباط دلبخواهی : نتیجه گیری غلط بر اساس شواهد ناکافی استنباط دل بخواهی نامیده می شود. برای مثال ، ممکن است مشاوری پس از مواجه شدن با یک مشکل خاص ‌در مورد مراجعان خود چنین استنباط کند که مشاور لایقی نیست.

 

انتزاع انتخابی : عبارت است از تأکید بر جنبه‌های کم اهمیت یک موضوع یا موقعیت ، و نادیده گرفتن جنبه‌های مهم آن مانند بر انگیخته شدن حسادت فرد از اینکه همسرش با جنس مخالف خود صحبت کند.

 

تعمیم افراطی : یعنی انتزاع قواعد کلی بر اساس شواهد اندک و کاربرد آن در موقعیت های دیگر.

 

بزرگ نمایی و کوچک نمایی رویدادها و وقایع : یعنی فرد رویدادهای بد را برای خود بزرگ و رویدادهای خوب را برای خود کوچک جلوه می‌دهد.

 

شخصی سازی امور : یعنی فرد بدون وجود هیچگونه شواهد مسئولیت رویدادهای بد را به گردن بگیرد.

 

تفکر دو مقوله ای : یعنی فرد دو تفکر متفاوت و انعطاف ناپذیر ‌در مورد موقعیت و یا افرادی خاص دارد (خدایاری فرد،۱۳۸۱).

 

تفکر همه یا هیچ : نوع تفکر همه یا هیچ پایه و اساس کمال گرایی است. ترس مبتلایان ‌به این بیماری از وجود عیب و نقص در هر کاری باعث می شود که خود را فردی نالایق و پاکباخته به حساب می آورند (مکتبی ، ۱۳۷۳).

 

مهمترین مرحله در روش درمانی بک کمک به مراجع برای شناخت افکار غلط و تصورات ناسازگارانه مولد مشکل اوست. پس از تشخیص افکار یا تصورات غلط ، چندین روش برای اصلاح آن ها و رفع مشکل درمانجو به کار بسته می شود. یکی از فنون درمانی وارسی واقعیت یا فرضیه آزمایی است. در این فن درمانی به مدد جو کمک می شود تا باورها یا افکار ناراحت کننده خود را فرضیه هایی تصور کند و آن ها را به طور آزمایشی بیازماید. فرض بک این است که در اکثر موارد درمان جویان متوجه خواهند شد که افکارشان غلط بوده است و پس از اصلاح این افکار غلط مشکلاتشان برطرف خواهد شد. در روش شناخت درمانی مدد جویان درمانی بک مراحل زیر به کار می یرند

 

الف- آن ها می آموزند که افکار نادرست و تحریف شده را شناسایی کنند.

 

ب- باز خورد و تقویت درمانگر بخش مهمی از این فرایند است (سیف،۱۳۷۴،ص۴۳۰ به نقل از شکوهی ،۱۳۸۵).

 

ج – روش حل مسئله :

 

واضح است که افراد در برخورد مشکلات ، در هر سطحی از پیچیدگی و اهمیت که باشند با یکدیگر تفاوت های چشمگیری دارند. بسیاری از موارد را که ما از نظر بالینی ((رفتار بهنجار)) – یا ((اختلال هیجانی)) می نامیم ، می توان به تعبیر بهتر ، رفتار غیر مؤثر با پیامدهای منفی آن دانست ، مانند اضطراب و افسردگی و مشکلات ثانویه ای که ایجاد می‌کند. شیوه حل مسئله می‌تواند وسیله مفیدی برای مقابله با بسیاری از این مشکلات موقعیتی از کار در آید (گلد فرید و دیویسون ۱۹۷۶ص۱۹۷). مسئله گشایی روشی است که فرد می‌تواند در موقع طرح ریزی برای برخورد با چالش های زندگی از آن استفاده کند. مسئله گشایی یک مهارت مقابله ای عملی است. اما از نظر روانشناختی هم مؤثر و مفید است. استفاده از روش های مسئله گشایی موجب اعتماد به نفس در فرد می شود و احساس شایستگی و تسلط را تقویت می کند. مهارت های مؤثر مسئله گشایی با سازگاری شخصی خوب ارتباط دارد. پژوهشگران دریافتند که مسئله گشاهای موفق ‌به این واقعیت واقف اند که غلبه بر مشکلات زندگی مستلزم تلاش شخصی است (کلینکه[۹۸] ۱۹۹۷ص۸۰). قابلیت کاربرد مسئله گشایی در روانپزشکی ، مدد کاری اجتماعی ، پزشکی عمومی و مشاوره طیف وسیعی دارد. به عنوان مثال در کنترل بحران ، کاربرد زیادی دارد. تعریف کاپلان این است که بحران ((موقعی مطرح می شود که شخص درراه هدف های مهم زندگی خود ، با موانعی روبه رو می شود : ‌به این معنی که برای مدتی نمی تواند با بهره گرفتن از روش های معمولی مسئله گشایی آن موانع را بر طرف کند. به دنبال آن دوره اختلال فرا می‌رسد ، دوره آشفتگی که طی آن کوشش های بی حاصل برای حل مسئله نشان داده می شود.))

 

دامنه مسائلی که می توان در آن ها از مسئله گشایی به نحوی کار آمد استفاده کرد شامل موارد زیر می شود : ترس از فقدان (مانند ترس مربوط به از دست دادن رابطه مهم و یا منزلت شخصی ، فقدان واقعی ، کشمکشی که در آن شخص با مسئله انتخاب بزرگی روبه رو می شود. مسائل زناشویی و سایر مسائل ارتباطی ، مشکلات کار ، مشکلات درس خواندن ، مقابله با کسالت ، مشکلات مربوط به مراقبت از کودک و مقابله با معلولیت های ناشی از بیماری جسمی یا روانی (هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹،ص۲۲۰).

 

مراحل حل مسئله :

 

تشخیص موقعیت کلی : ازمدت ها قبل دریافته شده است که موقعیت فرد در قبال یک مسئله می‌تواند در روش پاسخ دادن او اثر فراوانی داشته باشد. موقعیتی که رفتارمستقل در حل مسئله را تشویق می‌کند. شامل آمایه یا نگرشی در فرد است برای آنکه (۱) بپذیرد که موقعیت های مسئله آفرین بخش طبیعی زندگی اند و این امکان را بپذیرد که می‌تواند بر بسیاری از این موقعیت ها فائق آید ، (۲) موقعیت های مسئله آفرین را به محض پیش آمد نشان تشخیص دهد و (۳) جلو تمایل به پاسخ دادن به اولین سائق خود را بگیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...