کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



افکار خودکار شکل ویژه‌ای از شناخت هستند که گاهی اوقات با طرحواره‌ها اشتباه گرفته می‌شوند، خصوصا به دلیل اینکه این دو در بعضی جنبه‌ها با هم همپوشی دارند. افکار خودکار در ابتدا توسط بک (1976) به عنوان شناخت‌های خود انگیخته‌ای تعریف شدند که اغلب در یک منش پایدار اتفاق می‌افتد و عمدتا آگاه و به راحتی قابل دسترسند. بنابراین، افکار خودکار آگاه، میانبری را برای کشف باورهای زیر بنایی وطرحواره‌های شخص فراهم می‌آورند. برای مثال، زنی که ابراز احساسات منفی به شوهرش را به سختی تحمل می‌کند ممکن است این فکر خودکار را تجربه کند که، «در زندگی هیچ جایی برای احساسات وجود ندارد»، و این در یک باور زیربنایی یا یک طرحواره ریشه دارد که «احساسات با ناتوانی و ضعف برابرند و ضعف می‌تواند منجر به مرگ شود». گاهی اوقات، افکار خودکار می‌توانند در ورای آگاهی یک فرد نیز رخ دهند؛ که برای کشف آنها باید متون ویژه‌ای را به کار برد (اپستین و بوکوم، 2002؛ داتیلیو و اپستین، 2003). طرحواره‌های زیر بنایی وسیع، عموما از طریق افکار خودکار افراد آشکار می‌شوند، اما ابراز تمام افکار خودکار طرحواره‌ها را آشکار نمی‌کند. برای مثال ممکن است افکار خودکار تنها اسنادهای یک فرد را درباره علل رویدادهایی که وی مشاهده کرده، نشان دهند (برای مثال، «پسرم به من نمی‌گوید که چرا همسر و فرزندانش برای او مهمتر از من هستند»).
بسیاری از دیدگاه های نظریه‌ای معتقدند که افراد ساختارهای شناختی را از طریق تعاملات با محیط‌شان توسعه می‌دهند. این ساختارهای شناختی فرد که از دوران کودکی ایجاد و تا بزرگسالی ادامه می‌یابند، به دیگر حوزه‌های ارتباطی او‌ (مانند روابط زناشویی و بین فردی دیگر) تعمیم یافته و با ساختارهای شناختی طرف مقابل تداخل می‌کند. این فرضیات درباره رخداد ویژگی‌ها و فرآیندها در زندگی زناشویی، کارکرد ناسازگای را منطبق با تجارب فرد در قالب الگوهای معنی دار فراهم می‌آورد(بالدوین، 1992؛ بوکوم، اپستین و سایرز، 1989؛ اپستین، بوکوم و رانکین، 1993). برای مثال اگر فردی در دوران کودکی خود تنها وقتی رفتارهای دلخواه خاصی را نشان می‌داده محبت و توجه از سوی والدینش دریافت می‌کرده، با احتمال بیشتری این طرحواره در ذهن او نقش می‌بندد که «عشق و توجه والدین شرط هستند.» و اگر با این باور بزرگ شود و محیط نیز باور او را تقویت کند، با احتمال بیشتری در او ریشه دار‌شده و‌ممکن است انتظار داشته‌باشد که عشق و توجه را در روابط صمیمانه خود با دیگران به طور شرطی دریافت کند. ممکن است افراد این طرحواره را برای دیگر روابط خود در زندگی آینده، همچون روابط زناشویی و رابطه با فرزندانشان نیز به کار ببرند. بنابراین روابط جاری زوجین تحت تاثیر طرحواره‌های نسبتا قدیمی و کهنه‌ای است که از والدین آنها ناشی شده و بر طرحواره‌های آنها که تعاملات خانوادگی خود را بر این اساس بنا نهاده‌اند، تاثیر می‌گذارد (داتیلیو، 1993).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-03-02] [ 11:24:00 ب.ظ ]




درست همان طور که افراد طرحواره‌های زیر بنایی‌شان را درباره خود، دنیای اطراف و آینده‌شان حفظ می‌کنند، طرحواره‌هایی را در مورد ویژگی‌های خانواده اصلی خود نیز به وجود می‌آورند که عموما به درجه‌ای از دیگر روابط صمیمانه خود (برای مثال روابط زناشویی) تعمیم داده می‌شود. داتیلیو (1993) پیشنهاد کرده است که تاکید بیشتر باید روی بررسی شناخت‌های فردی اعضای خانواده و نیز روی آنچه ممکن است طرحواره خانوادگی خوانده شود، قرار گیرد. هم شناخت‌های فردی و هم طرحواره‌های خانوادگی به طور مشترک باورهایی را در میان زوجین حفظ می‌کنند که این باورها نتیجه سالها تعامل منسجم درون واحد خانواده اصلی آنان است.
ادراکات هر یک از زوجین در مورد تعاملات خانوادگی، اطلاعاتی را فراهم می‌آورد که باعث شکل گیری طرحواره‌های خانوادگی آنها می‌شود؛ خصوصا وقتی که هر یک از زوجین چنین تعاملی را به طور مکرر مشاهده کنند. این الگوی دریافت‌های فردی ازچنین مشاهداتی به عنوان پایه‌ای برای شکل دهی طرحواره یا الگویی به کار می‌رود که بعدها از آن برای فهم دنیای روابط خانواگی و پیش بینی رویدادهای آینده در خانواده استفاده می‌شود. طرحواره‌های خانوادگی زیر مجموعه‌ای از حیطه وسیع طرحواره‌هایی هستند که افراد در مورد بسیاری از جنبه‌هایی تجارب زندگی خود به وجود می‌آورند (داتیلیو، 2006).
اگرچه طرحواره‌های خانواده نوعا باورهای مشترکی را درباره رویدادهای خانوادگی مانند تعاملات و تنگناهای روزمره تشکیل می‌دهند، اما ممکن است به رویدادهای غیر خانوادگی همچون مقوله‌های معنوی، سیاسی و فرهنگی نیز مربوط باشند. اعضای خانواده طرحواره‌هایی را شکل می‌دهند که گاهی اوقات مشترک هستند و گاهی نیز ممکن است اعضا از این طرحواره‌های مشترک دور شوند. این اعتقاد وجود دارد که زوجین دو نوع مجزا از طرحواره‌ها را در مورد خانواده خود حفظ می‌کنند: الف)طرحواره‌های خانوادگی مرتبط با تجارب والدین در خانواده‌های اصلی‌شان و ب) طرحواره‌های مرتبط با خانواده فعلی به صورت یک کل یا آنچه که اشوبل و فاین (1994) از آن تحت عنوان نظریه شخصی زندگی خانوادگی یاد می‌کنند. همان طور که قبلا ذکر شد، تجارب و ادراکات هر فرد از خانواده اصلی‌اش در شکل گیری بخشی از طرحواره‌های وی درباره خانواده فعلی‌اش سهیم است. این طرحواره‌ها همچنین با رویدادهایی که در روابط خانوادگی اخیر رخ می‌دهند، تغییر می‌کند. برای مثال، مردی که با این باور بزرگ شده که مشکلات خانوادگی هرگز نباید با کس دیگری خارج ازخانواده مطرح شود، اگر همسرش بعضی مسائل خانوادگی‌شان را با تعدادی از اعضای خانواده اصلی خود مطرح کند، احتمالا آشفته و نگران خواهد شد. حال اگر او با زنی ازدواج کند که با این مفهوم بزرگ شده باشد که سهم کردن دوستان نزدیک و اعضای خانواده اصلی در بخشی از مشکلات شخصی و خانوادگی اشکالی ندارد، این موضوع بسیار مهم قلمداد می‌شود. چنین اختلافی در دیدگاه ها می‌تواند دلیلی برای تعارض خانوادگی شود که آن هم به نوبه خود بر فرزندان و طرحواره‌های آنان مبنی بر سهیم کردن دیگران در مشکلات خود تاثیر می‌گذارد (بند، 2000؛ تیلدن و داتیلیو، 2005).
در جایی دیگر اظهار شده است که خانواده اصلی هر فرد نقش بسیار مهمی را در شکل دهی طرحواره‌های خانوادگی مشترک در یک رابطه زناشویی ایفا می‌کنند (داتیلیو، 1993، a 1998، b 2000). این باورها که در خانواده اصلی هر فرد شکل می‌گیرد ممکن است هم آگاه و هم نیمه آگاه باشد و یا آشکارا یا غیر آشکارا ابراز شوند و در تشکیل طرحواره‌های خانوادگی مشترک سهیم باشند. طرحواره‌های خانوادگی زوجین اغلب پراکنده هستند و برای تربیت فرزندان و روابط بین آنها به کار برده می‌شوند. تلفیق ادراکها و دریافت‌های افراد در مورد محیط خانوادگی و دیگر تجارب زندگی، باعث شکل گیری هرچه بیشتر طرحواره‌های خانوادگی می‌شود.از طرف دیگر همان طور که رویدادهای عمده‌ای (مانند مرگ، طلاق و بیماری) در زندگی خانواگی رخ می‌دهند، طرحواره‌های خانوادگی نیز دستخوش تغییر می‌شوند (داتیلیو، a 2005).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ب.ظ ]




شکل گیری و فعالیت طرحواره‌ها در نظام خانواده مشابه عملکرد آنها در بافت فردی و زندگی زناشویی است و بر پایه تجارب زندگی گذشته و اخیری قرار داد که توسط هر یک از زوجین به دست آمده است. خاناوده درمانی شناختی- رفتاری (CBFT) این مفهوم را دربرمی‌گیرد و ادعا می‌کند که طرحواره‌ها و تجارب زندگی که یک زوج با خود به رابطه زناشویی‌شان می‌آورند به فرزندان آنها منتقل شده و یک حلقه خانوادگی را تشکیل می‌دهند. (داتیلیو، a 1998). باورهای والدین اساسا روی چگونگی دریافت فرزندان و تفسیر آنان از وقایع متنوع زندگی تاثیر می‌گذارد و در مفهوم سازی آنان‌از دنیای اطرافشان سهیم است. طرحواره‌های خانواگی ممکن است بعضی از این پویایی‌های درون خانواده را توضیح دهد که چطور این پویایی‌ها باورهای هسته‌ای را تشکیل داده و چگونه این باورها بر الگوهای عاطفی و رفتاری تعاملات خانوادگی تاثیر می‌گذارد (داتیلیو، 1993). واژه طرحواره خانوادگی توسط داتیلیو (a 1998، a 2001) به نحو بارزتری روشن شده است. این مفهوم شامل باورهای قدیمی،ریشه دار، و ثابتی هستند که زوجین به طور مشترک آنها را درباره زندگی خانوادگی خود حفظ می‌کنند. به عنوان مثال ممکن است طرحواره مشترک بین زوجین این باشد که «عواطف، پویایی بسیار مهمی در زندگی هستند وقتی فرد به لحاظ عاطفی آسیب پذیر می‌شود، دیگران باید محتاطانه عمل کنند تا فرد آسیب ذهنی و روحی را تجربه نکند.»
همان طور که ذکر شد، طرحواره‌های خانوادگی در اصل از نظام باورهای فردی و مشترکی که از والدین در روابط خانوادگی گرفته شده، تشکیل می‌شود. طرحواره‌های مشترک از هر خانواده توسط زوجین وارد رابطه زناشویی می‌شود و سرانجام آنچه داتیلیو (b 1998، 199) تحت عنوان طرحواره‌های خانوادگی مشترک از آن یاد می‌کند را تشکیل می‌دهد. اینها، طرحواره‌هایی هستند که در کارکرد اعضای خانواده به صورت یک کل و به عنوان یک الگو به کار می‌روند.
 

 

 

 

 

 

 

 

جدول 2-2: رشد طرحواره‌های خانوادگی (اقتباس از داتیلیو، 1993)
طرحواره‌ها، شناخت‌های دیگری را درباره زوجین و پاسخ‌های عاطفی و رفتاری آنان شکل می‌دهند. آنها می‌توانند در عبور از جنبه‌های پیچیده زندگی خانوادگی راهنمای مفیدی باشند، اما وقتی دچار تحریف می‌شوند می‌توانند باعث تعارض خانوادگی شوند. از سوی دیگر زوجین نیز با بهره گرفتن از این طرحواره‌ها، اسطوره‌هایی را راجع به افراد، و استانداردها و اسنادهایی را درباره خود، دیگران و انتظاراتی که از یکدیگر دارند، به وجود می‌آورند (داتیلیو، a 2005).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ب.ظ ]




منشاء طرحواره عبارتنداز:
الف) نیازهای هیجانی اساسی
یانگ (2003) معتقد است که طرحواره‌های ناکارآمد از نیازهای برآورده نشده دوران کودکی به وجود آمده‌اند. یانگ (1999) در ارتباط با خاستگاه طرحواره‌های ناکارآمد اولیه فرض می‌کند پنج نیاز اساسی کودک باید ارضا شود تا فرد رشد سالم داشته باشد. اگر هر یک از این نیازها برآورده نشود متناسب با عدم ارضاء نیازهای اولیه طرحواره‌های ناکارآمد اولیه شکل خواهد گرفت. طرحواره‌ها با توجه به پنج نیاز اصلی به پنج حوزه تقسیم می‌شوند. اگر این پنج نیاز تحولی در کودک از سوی والدین ارضا نشود، طرحواره‌ها به وجود می‌آیند. پس هنگامی که رفتار والدین وشرایط محیط در حد بهینه و مطلوب باشد، در ساختار شخصیت کودکان در این پنج حوزه شیوه و الگویی بهنجار ساخته می‌شود. چنانچه والدین و شرایط محیط در حد بهینه و مطلوب نباشد کودک مستعد ایجاد طرحواره‌های ناکارآمد اولیه در یک یا چند حوزه می‌شود و هسته مرکزی شخصیت انسان را تشکیل می‌دهند (یانگ، 1994؛ یانگ و همکاران، 2003؛ یانگ و فلاناگان، 1998؛ استالارد، 2007).
ب) تجارب اولیه زندگی
منشاء اولیه طرحواره‌های ناکارآمد تجارب‌تلخ دوران کودکی است. افراد‌در بزرگسالی ممکن است با موقعیت‌هایی مواجه شوند که موجب فعال شدن طرحواره‌های ناکارآمد اولیه‌شان می‌شود. در این حالت فرد دارد خاطره هیجان انگیزی از دوران کودکی خود‌را تجربه می‌کند. این موقعیت‌هخا اغلب مشابه موقعیت‌های دوران کودکی و تکرار رابطه آنها با والدین‌شان است. یانگ (1999) معتقد است چهار نوع تجارب اولیه وجود دارد که عبارتنداز:
1. ناکامی‌های دردناک: که در نتیجه ارضا نشدن نیازها به وجود می‌آیند. این ناکامی وقتی به وجود می‌آید که فرد در محیط اولیه‌اش تجارب مطلوب کمتری دارد و محیط ناکام کننده باعث شکل گیری طرحواره‌هایی مانند محرومیت هیجانی و طرد می‌شو.
2. آسیب یا ضربه دیدن: صدمه، آسیب و تعدی به فرد در دوران کودکی‌اش موجب می‌شود در او طرحواره‌هایی مانند بی اعتمادی، نقص و شرم و آسیب پذیری نسبت به ضرر شکل بگیرد.
3. تجارب مطلوب بیش از حد: والدین موقعیت‌ها و امکانات زیادی را برای فرزند خود فراهم می‌کنند (و البته حد معمول آن هم برای هر فردی مفید است) که باعث شکل گیری طرحواره‌هایی همانند وابستگی/ بی کفایتی و استحقاق/ بزرگ منشی در وی می‌شود. این افراد در کودکی بیش از حد نوازش شده و آزاد گذاشته شده‌اند. نیازهای هیجانی آنها برای استقلال و محدودیت منطقی برآورده نشده است. والدین نیز بیش از حد در زندگی فردی آنها دخالت کرده و از آنها مراقبت افراطی به عمل آورده‌اند.
4. همانند سازی انتخابی: چهارمین تجربه اولیه زندگی که طرحواره‌های ناکارآمد را می‌سازد همانند سازی انتخابی با والدین یا سایر افراد مهم در زندگی فرد است. فرد به طور انتخابی افکار، احساسات و رفتار والدین را درونی می‌کند و آن را به دیگر حوزه‌های ارتباطی‌اش با سایر افراد تعمیم می‌دهد (اسمیت، 2004؛ گیبسون، 2004).
ج) خلق و خوی هیجانی
خلق و خوی هیجانی فرد در تعامل با وقایع دردناک دوران کودکی منجر به شکل گیری طرحواره‌ها می‌شود. خلق و‌خوهای متفاوت، افراد‌را در‌معرض شرایط گوناگونقرار می‌دهد. علاوه بر این، خلق و خوهای مختلف به گونه‌ای متفاوت افراد را نسبت به شرایط مشابه آسیب پذیر می‌سازند. افراد ممکن است به دلیل خلق و خوهای متفاوت‌شان در مقابل رفتار مشابه دیگران، واکنش‌های کاملا متفاوتی از خود نشان بدهند (یانگ، ویشار کلوسکو، ترجمه حمید پور و اندوز، 1386).

دانلود تحقیق و پایان نامه

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ب.ظ ]




به‌عقیده یانگ و همکاران (2003)، افرادی که طرحواره‌هایشان در‌این حوزه قرار دارد، محدودیت‌های درونی آنها در خصوص احترام متقابل و خویشتن داری به اندازه کافی رشد نکرده است. آنها ممکن است در‌خصوص احترام به حقوق دیگران، همکاری کردن، متعهد بودن یا دستیابی به اهداف بلند مدت مشکل داشته باشند. علاوه بر این، چنین افرادی اغلب لوس، خودخواه، بی مسئولیت و خود شیفته هستند. آنها معمولا در خانواده‌هایی بزرگ شده‌اند که خیلی سهل انگار یا بیش از حد مهربان بوده‌اند. اینافراد در دوران کودکی نیازی نداشته‌اند از قوانینی پیروی کنند که دیگران از آنها تبعیت می‌کردند. آنها در دوران کودکی خود ملاحظه دیگران را نمی‌گرفتند و خویشتن دار نبوده‌اند. در نتیجه در بزرگسالی توانایی مهارتکانه‌های خود را ندارند و نمی‌توانند ارضاء نیازهای آنی خود را برای دستیابی به منافع آتی به تاخیر بیاندازند. طرحواره‌های این حوزه عبارتنداز:
10. استحقاق/ بزرگ‌منشی. باور‌به اینکه شخص از‌دیگران برتر‌است و‌حقوق ویژه‌ای برای خودش قائل است. این افراد فکر می‌کنند هر چیزی می‌خواهند یا هر کاری که دلشان می‌خواهد باید سریعا انجام شود، بدون توجه به اینکه آیا خواسته او منطقی است و آیا باعث ضرر و زیان به دیگران می‌شود. یا خیر. آنها به نیازهای دیگران هیچ توجهی ندارند. این افراد برای ارضاء تمایلات خود سعی در سلطه گری و کنترل دیگران دارند. چنین افرادی برای اینکه بتوانند کسب قدرت کنند و یا دیگران را تحت کنترل خود درآورند، تمرکز افراطی بر برتری جویی (برای مثال با استعدادترین و ثروتمندترین) دارند.
والدینی که کودکان خود را لوس بار می‌آورند و هیچ گونه محدودیتی در خصوص الگوهای اجتماعی مناسب برای آنها به وجود نمی‌آورند، ممکن است در ایجاد چنین طرحواره‌ای نقش داشته باشند. از سوی دیگر برخی از افراد این طرحواره را برایجبران احساس محرومیت هیجانی، نقص یا ناخوشایندی اجتماعی در خود ایجاد می‌کنند.
11. خویشتن داری/ خود انضباطی ناکافی. ناتوانی‌فرد در بازداری از بروز تکانه‌ها و احساسات و ناتوانی در تحمل خستگی و ناکامی حین انجام کارها. وقتی فقدان خویشتن داری به حد افراطی برسد، فرد زندگی‌اش مملو از رفتار مجرمانه می‌شود. فقدان خویشتن داری یعنی ناتوانی در جلوگیری از هیجان‌ها. والدین این کودکان الگوی مناسبی برای خویشتن داری نبوده یا انضباط کافی را در مورد بچه‌های خود اعمال نکرده‌اند که چنین حالتی منجر به طرحواره خویشتن داری خود انضباطی ضعیف می‌شود.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:22:00 ب.ظ ]