الف) درماندگي آموخته شده:

مفهومي كه در سالهاي اخير توجه پژوهشي زيادي را به عنوان علت احتمالي افسردگي به خود جلب كرده است، درماندگي آموخته شده است. اين مفهوم كه بيشتر مورد علاقه معتقدين رفتاري شناختي است، فرض مي كند كه درماندگي در تجارب دوران زندگي كه در آن كودك احساس مي كند هيچ چيز زندگي را براي او خوشايند نخواهد كرد آموخته مي شود. با وجود اين نگرش حاكي از درماندگي، شخص تسليم ركود افسردگي مي گردد. سليگمن كه پيشنهاد كننده اين مفهوم است بين درماندگي و افسردگي روابطي مشاهده كرده است.

عکس درباره افسردگی Psychological depression

به نظر او درمان افسردگي نيز بايد با تجارب يادگيري باطل كننده احساس درماندگي در مورد آنچه كه انجام مي دهد صورت بگيرد. آنچه به شخص مي آموزد كه توان تغيير دادن چيزي را در زندگي ندارد يك فكر افسردگي است اما نه لزوماً فكري كه به حالت افسردگي منجر شده.

ب) پرخاشگري معطوف به خود:

يك تعبير رواني- اجتماعي افسردگي، خشك معطوف به درون از تفكرات روان كاوي اوليه زيگموند فرويد و كارل آبراهام مشتق شده است. فرويد در مقاله كلاسيك خود، سوگ وطن ملاکولی، ردپاي خشم را به طرد شدن از جانب يك فرد محبوب، معمولا مادر يا پدر در اوائل كودكي مي داند. فرد طرد شده ناتوان از ابراز خشم به دلیل احساس گناه، شخص طرد كننده را در وجود خود جذب كرده يا با آن همانند سازي مي كند و سپس خود را متوجه خود مي سازد. طبق نظريه روان كاوي، اين خشم گرفتن نسبت به خود است كه موجب كاهش احترام به نفس مي گردد. اتهام به نفس آشكار و نياز ابراز شده براي تنبيه مشخصه افسردگي ملانكوميك است. در زندگي بعدي هرگونه فقدان يا طرد موجب فعال شدن دوباره خشم (همچنين معطوف به خود) و پديد آمدن واكنش افسردگي مي گردد.

به چه دليل احتمال ابتلا زنان به افسردگي بيشتر از مردان است؟

بررسي ها بيانگر آنند كه زنان بيشتر از مردان دچار افسردگي مي شوند در واقع نسبت افسردگي در زنان دو برابر مردان است افسردگي را به هر قسم كه تعريف كنيم. چه به عنوان تشخيصهاي باليني فرد تحت درمان، چه به عنوان حاصل پيامدهاي اجتماعي درباره كساني كه تحت درمان قرار ندارند. چه به عنوان موارد خودكشي، چه به عنوان واكنش داغديدگي بين دو جنس از نظر نسبت و عده تفاوتهايي وجود دارد. (كلزن و دسيمن 1980) اين تفاوت افسردگي در بين دو جنس نه فقط در ايالات متحده و كانادا و اروپاي غربي ملاحظه شده است، بلكه در سراسر جهان وجود دارد. بعضي عوامل اجتماعي به عنوان عوامل مربوط به افسردگي شناخته شده اند. اين عوامل عبارتند از شغل يا پايين بودن سطح تحصيل، بهره مندي از نظارت و سرپرستي بيشتر، پرداختن به فعاليتهاي تفريحي كمتر و ابتلا به بيماريهاي عمومي كه زنان بيشتر از مردان در معرض چنين عواملي قرار دارند. (رادلوف، ري 1979).

افسردگي هم در زنان و هم در مردان كه قبلا~ در اواسط دهه 40 بيشترين شيوع را داشت اكنون به نظر مي رسد كه كاهش يافته است. در حال حاضر بيشترين شيوع افسردگي در بين جوانان است كه قبلاً ممكن بود به عوامل روان شناختي نسبت داده شد. عامل اجتماعي ديگر كه ممكن است موجب فراواني افسردگي در زنان و مردان شود اين است كه افراد امكان داد نسبت به رفتار افسرده زنان و مردان واكنش هاي متفاوت نشان دهند. در حالي كه مردان افسرده تمايل بيشتري به كناره گيري و شكايت از ناراحتي هاي بدني دارند، زنان بيشتر از خود انتقاد مي نمايند و احساس بي كفايتي مي كنند. (پيدسكي، هامن 1981).

هامن و پترز دريافتند كه افراد افسرده نسبت به مردان افسرده واكنش منفي تر دارند تا نسبت به زنان افسرده، شايد اين واكنش بدين دليل است كه مردان افسرده به احتمال كمتري در جستجوي كمك بر جستجوي كمك بر مي آيند و حتي سعي نمي كنند از دوستانشان ياري بخواهند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...