علل افسردگي |
1- علل زيست شناختي
الف) استعداد ژنتيك:
سر رشته قرائن تاثير ژن هاي معيوب را حداقل در مستعد ساختن فرد نسبت به افسردگي را نشان مي دهد آن سه مورد عبارتند از:
1- خويشاوندان نسبي مبتلايان به افسردگي نسبت به جمعيت كل ميزان بروز بالاتري از اين اختلال نشان مي دهند.
2- ميزان تطابق براي اختلالات خلقي در دو قلوهاي مشابه (يك تخمكي) بسيار بالاتر از ميزان آن در دو قلوهاي نامشابه (دو تخمكي) كه ژن هاي متفاوت دارند است. هيچ يك از قرائني به وضوح عوامل محيطي را از عوامل ارثي تفكيك نمي كنند اين كار با نوع ديگري از مطالعات امكان پذير شده است.
3- مطالعه بر روي دو قلوهاي يك تخمكي كه جدا از هم بزرگ شده اند حصول اطمينان از اين موضوع را كه در زمينه ژنتيك مشابه عواملمحيطي احتمالاً نامشابه باشند امكان پذير مي سازد. در دو قلوهاي يك تخمكيميزان تطابق براي افسردگي(اختلال خلقي)حتي اگر محيط رشد آنها متفاوت باشد بالاتر است.
ب) علل بيوشيميايي:
قرائن پژوهشي جمع آوري شده از دهه 1960 عوامل بيوشيميايي را به عنوان علت اختلالات خلقي در مظان اتهام قرار دارد. به نظر مي رسد اين عوامل بر ناقل هاي عصبي مضر كه تنظيم كننده عبور تكانه هاي عصبي از شكاف سيناپس بين نرونهاي مغزي هستند تاثير مي گذارند. توجه به اين احتمال با مشاهده اين كه چندين نوع درمان زيست شناختي مورد استفاده در اختلالات خلقي – مثل الكترو شوك درماني داروهاي ضد افسردگي و ليتيوم در غلظت مولي بيوشيميايي در سيناپس ها تعيين تسهيل با كندي انتقال تكانه هاي مغزي در راههاي عصبي خاص موثر واقع مي گردند معطوف شد. هرچند قطعاً به ثبوت نرسيده است. اين استنتاج كه روابط محبوب بين سيناپس ها در نتيجه اختلال كاركرد ناقل عصبي حداقل يكي از عوامل موثر در اختلالات خلقي است تحت پژوهش است. اينكه چنين وضعيتي حاصل ژن هاي معيوب است يا خير معلوم نيست.
ج) علل عصبي- غددي:
غدد درون ريز مياني (هورمونهايي) ترشح مي كنند و تاثير اين عوامل هورموني كانون پژوهش زيادي بوده است. يك ماده هورموني كورتيزول مخصوصاً مظنون به موثر بودن در پيدايش اختلالات خلقي است هيپوتيروئيديسم (كم كاري غده تيروئيد) به نظر مي رسد با افسردگي رابطه دارد. يكي از نتايج مهم پژوهش در علوم شناختي اين قرينه است كه انواع مختلفي از واكنشهاي افسردگي وجود دارد كه ردپايشان به علل بيوشيميايي متفاوت مي رسد و نسبت به درمانهاي زيست شناختي متفاوتي حساسند چنين يافته هايي نقش طب را در درمان افسردگي افزايش مي دهد. چيزي كه به هيچ وجه نفي كننده تاثير طب روان درماني در كاهش افسردگي نيست.
د) علل بيولوژيك:
هم علائم اختلالات خلقي و هم يافته هاي پژوهشهاي بيولوژيك تقويت كننده اين فرضيه هستند كه اختلالات خلقي به آسيب سيستم ليمبيك، هسته هاي قاعده اي و هيپوتالاموس مربوط است. مشاهده شده است كه اختلالات عصبي هسته هاي قاعده اي و سيستم ليمييك به خصوص ضايعات تحريكي احتمالاً با علائم افسردگي تظاهر مي كند اختلال عمل هيپوتالاموس را تغييرات خواب و اشتها در رفتار جنسی و نيز تغييرات در معيارهاي غدد درون مطرح مي سازد. قامت خميده- كندي حركتي و اختلالات شناختي جزئي كه در افسردگي ديده مي شود شباهت زيادي به اختلالات هسته هاي قاعدهاي نظير بيماري و مانس تحت منتشر مي داند.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-03-02] [ 11:03:00 ب.ظ ]
|