کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



به دلیل اهمیتی که افراد مبتکر، مبدع و آفریننده در پیشرفت جوامع دارند، شناخت ویژگی¬های شخصیتی آنها مهم می¬باشد.
تورنس از مطالعاتی که در زمینۀ خلاقیت داشته است نتیجه می¬گیرد که معلمان طرفدار کودکانی هستند که بهرۀ هوشی بالایی دارند ولی در خلاّقیت ضعیف هستند. بر طبق این مطالعه، کودک خلاق (نمونه) چنین تعریف می¬شود.
او در مدرسه به هر طرف سرک می¬کشد، از یاد گرفتن (و نه ضرورتاً در مدرسه) لذت می¬برد، اهل تخیل و کشف و شهود است، انعطاف پذیر، کاوشگر و به مسائل حساس است (تورنس، ترجمه قاسم زاده، 1372).
رابطه بین خلاّقیت و ویژگی¬های شخصیتی را می¬توان از زمان افلاطون مورد بررسی قرار¬داد. ولی در کتاب جمهوریت، گزینش کودکان پر استعداد را تجویز نمود.
معروف¬ترین تحقیق تطبیقی که درباره¬ی ارتباط ویژگی¬های فردی و خلاّقیت انجام گرفت متعلق به «ترمن » است. وی، از طریق آزمون¬های خود گزارشی و رتبه¬بندی¬های والدین و مربیان نشان داد که نوجوانان خلاق سازگاری روانی – اجتماعی بالاتر از حد متوسط به خود نسبت می¬دهند. براساس تحقیقات «والاچ» ، دالاس و گایر » (1970) مشخص شد که خلاّقیت به ویژگی¬های شخصیت و به میزان کمتر، به برخی ویژگی¬هایی که تا حدی سازگار و دراز مدت به نظر می¬رسند مربوط می¬شود (نلر، ترجمه مسدد، 1369).
کودکان خلاق دارای ویژگی¬هایی همچون قابلیت انعطاف؛ حساسیت؛ تحّمل؛ احساس مسئولیت؛ احساس همدلی؛ استقلال؛ خودپندارۀ مثبت؛ نیاز به تماس¬های اجتماعی و علاقه به پیشرفت هستند (شعاع کاظمی، 1385).
«اشتاین » (1974) مطالعات انجام¬شده درباره¬ی ویژگی¬های افراد آفریننده را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که افراد آفریننده دارای ویژگی¬های زیر هستند:
 انگیزه پیشرفت بالا
 کنجکاوی فراوان
 علاقه¬مندی زیاد به نظر و ترتیب در کارها
 قدرت ابراز وجود، خود کفایی
 شخصیت غیر متعارف غیر رسمی و کامروا
 پشتکار و انضباط در کارها
 استقلال
 طرز تفکر اقتصادی
 انگیزه¬های زیاد و دانش وسیع
 اشتیاق و احساس سرشار
 زیباپسندی و علاقه¬مندی به آثار هنری
 تفکر شهودی
 علاقه کم به روابط اجتماعی و حساسیت زیاد
 قدرت تأثیر¬گذاری بر دیگران (اشتاین، 1974، سیف ، 1382). 

عکس مرتبط با اقتصاد

1-تیز هوشی
2-اندیشه عمیق
3-علاقه به مسائل علمی و فرهنگی
4-غوطه ور در تفکر و تخیلات خود
5-حساس به مسائل سیاسی و اجتماعی
6-متکی به قضاوت خویش
7-شجاعت در ابراز عقیده
8-انعطاف پذیر
9-علاقه به پرسش
10- ریسک کننده
11-عدم خودخواهی
12-اهمیت به سرنوشت دیگران

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

نمودار 2-2 : ویژگی¬ها و خصوصیات افراد خلاّق
منبع : (حقیقی 1380 ، نقل از ایمانی و همکاران، 1389)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-03-02] [ 11:17:00 ب.ظ ]




صاحب نظران در زمینه روش­های آموزشی و پرورشی خلاّقیت نظریاتی را ابراز کرده ­اند. به عنوان نمونه، «تورنس» (1961) دانشمند معروف، برای رشد و پرورش خلاّقیت توصیه­هایی را به والدین و مربیان می­نماید تا از این طریق بتوانند زمینه را برای بروز خلاّقیت فرزندان و مربیان خود آماده نمایند.

1-تجسم قوی : توانایی تصور و تجسم اشیاء مفاهیم و فرآیندها امکان بروز خلاّقیت را بیشتر می­ کند. بهتر است تصویرها زنده، متنوع، روشن و قوی باشند. تحریک کنجکاوی، انواع بازی­های فکری، نقاشی، تجسم آنچه بیان یا خواند می­ شود و دستکاری تصاویر روش­های مفیدی برای این مهارت می­باشد.

2-درک مطلب : در این زمینه باید مطلب اصلی فهمیده شود و موارد غیر اساسی و بی­مورد را کنار گذاشت. برای آموزش این مهارت به عنوان نمونه می­توان داستانی را برای کودکان خواند و از آنها خواست تا اصل مطلب را به تصویر بکشند و یا آن را به شعر در آورند و یا خلاصه نمایند. هر چه مطلب ساده و روشن باشد. دریافت اصل مطلب راحت­تر است.

3-توجه به عواطف : در نظر گرفتن احساسات و عواطف نقش بسزایی در رشد و یا عدم رشد خلاّقیت دارد. عواطف می ­تواند باعث شور و شوق شود و یا در جنبه منفی عامل باز دارنده باشد.

4-قدرت تخیل : در این روش فرد خود را جای چیز دیگر قرار می­دهد. روش­های پرورشی تخیل بسیار متنوع است، مثل خواندن و نوشتن داستان­های تخیلی و علمی. اختراعات و ابداعات بسیار زیادی وجود دارند که نتیجه قدرت تخیل افراد است.

5-ابتکار : در این روش باید از فرد خواست تفکر عادی و آنچه را که عادت کرده­است کنار بگذارد و به تفکر غیر معمولی توجه نماید. او نباید از اینکه تفکری متفاوت با دیگران دارد اضطراب داشته­باشد.

6-توانایی درونی : رشد و پرورش تجسم مسائل پنهانی و درونی می ­تواند نقش مؤثری در خلاّقیت داشته­باشد. تمرکز، دقّت و توجه به مسائل درونی فرایند خلاّقیت را تسهیل می­نماید.

7-بررسی راه­های متفاوت : والدین و مربیان باید از کودکان بخواهند راه حل­های گوناگون را برای حل مسائل در نظر بگیرند. یافتن راه حل­های متفاوت و دوری از انتقاد نسبت به ایده ها و عدم محدودیت در ارائه اندیشه­ها زمینه را برای خلاّقیت مهیا می­نماید.

8-شوخ طبعی : از ویژگی­های افراد خلاق شوخ طبعی است. شوخ طبعی به این معناست که فرد مسائل بی­ربط و نامناسب را که بر­­خلاف آداب معمول است به هم مربوط می­سازد.

بنابر­این ما باید آن را تقویت و تأیید نمود.

9-زود قضاوت نکردن : باید به کودکان آموزش داد که از قضاوت عجولانه بدون تفکر و پیش داوری و تعصب خود دارای نمایند و در داوری تفکر و استدلال را مد نظر قرار­دهند.

10-نگاهی دوباره : از مسائل مهم خلاّقیت، داشتن نگرشی متفاوت است. فرد خلاق به دنبال جنبه­ های جدیدی است (راس، ترجمه دلفروز ، 1375).

2-2-8 اصول تورنس

تورنس (1992)، بیست اصل برای توسعه تفکر خلاّق از طریق تجربه­های مدرسه ارائه می­دهد:

1-تفکرّ خلاّق را با ارزش بدانید.

2-بچهّ ها را به محرکهای محیطی حساس­تر سازیم.

3-دستکاری اشیا ء و عقاید را تشویق کنید.

4-چگونگی آزمایش منظم عقاید را یاد دهید.

5-تحمّل عقاید تازه را توسعه دهید.

6-از تحمیل یک الگوی خاص اجتناب کنید.

7-در کلاس جوّی خلاّق ایجاد کنید.

8-به کودک یاد بدهید تفکّر خلاّق خویش را ارزشمند بداند.

9-مهارتهایی را به منظور اجتناب از بد آموزی همسالان آموزش دهیم.

10-اطلاعات لازم راجع به فرایند خلاّق و ارائه دهیم.

11-احساس ضعف در برابر شاهکارها را دور کنید.

12-یادگیری خودانگیز را تشویق و ارزیابی کنید.

13-خار در پای ایجاد کنید. (یعنی توجهشان را به یافته­ های بحث برانگیز جلب کنید).

14-برای تفکر خلاق ضرورتهایی ایجاد نمائیم.

15- موقعیت­هایی برای فعالیت و فرصت­هایی برای آرامش ایجاد کنید.

16-برای رسیدن به عقاید، منابع قابل دسترسی فراهم کنید.

17-عادت رسیدن به کاربرد کامل عقاید را تشویق کنیم.

18-انتقادات سازنده را توسعه دهید نه فقط انتقاد کردن را.

19-کسب شناخت در رشته­های مختلف را تقویت کنید.

20-معلمانی با روح حادثه­جویی باشید. (افضل السادات حسینی، 1393)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:17:00 ب.ظ ]




فرانک ویلیافر[1] (1970) مدل پیچیده­ای را ارائه می­نماید. هدف ویلیافر ارائه مدل خاصی برای آموزش در کلاس است که به منظور کمک به معلم برای تغییر دادن تکالیف همراه با ابعاد مربوط به برنامه درسی، رفتار دانش آموز و رفتار معلم در کلاس طراحی شده­است. معلمان می­توانند این مدل را در انواع موقعیت یادگیری در کلاس به کار ببرند.

این مدل یک ساختار عملی برنامه ­ریزی درسی تهیه می­بیند که معلمان دانش­ آموزان را آن گونه آموزش بدهند که بتوانند مهارت­ های عقلی و تفکر واگرا در آنها بپرورانند.

و شامل بیست و سه روش است، که از آن در عرض موضوعات درسی تعداد زیادی ترکیبات یادگیری به وجود می­آید.

این 23 سبک عبارتند از :

1-از مغایرتها[2] استفاده کنید.

2-ازتمثیل[3] یا تعدادی موقعیت های مشابه استفاده کنید.

3-نواقص[4] و خلا[5] موجود در دانش را نشان دهید.

4-اجازه بدهند در باره امکانات[6]، احتمالات، حدسیات یا فرضیات فکر شود.

5-از روش سؤالهای محرک[7] استفاده کنید.

6-از روش فهرست صفات استفاده کنید.

7-فرصت­هایی برای دانش­ آموزان ایجاد کنید تا رمز هر چیز را جستجو کنند.

8-تفکر ابتکاری[8] (اصیل) را تقویت کنید.

9-اهمیت تغییر[9] را گوشزد کنید و از مثالهای متغییر استفاده نمایید.

10-جستجوی تصادفی سازمان یافته­ای[10] را طراحی کنید.

11-در بارۀ دقت، تثبیت و عادت[11] آموزش دهید.

12-مهارتهای تحقیق را به عنوان راههایی که انسان برای یافتن حقایق جستجو می­ کند، آموزش دهید.

13-با قرار دادن موانع با هدف در فرایند یادگیری،تحمّل ابهام را به وجود آورید.

14-فرصتهایی برای حالت شهودی ایجاد کنید.

15-فرایند ابداع و نوآوری را با بهره گرفتن از تجربه­های برنامه ­ریزی شده مناسب یادگیری آموزش دهید.

16-با توسعه هماهنگی به عمل آورید.

17-زندگی افراد خلاّق و فرایند خلاّق مطالعه شود.

18-اجازه دهید دانش آموزان با اطلاعات قبلی تعامل داشته­باشند.

19-راه حل­ها و جواب­ها را بر حسب نتایج و کاربردهای آن ارزیابی[12] کنید.

20-مهارتها، پذیرش پاسخها، عقاید، راه حلهای غیر منتظره و شگفت انگیز را با هوشیاری به اهمیت آنها توسعه دهید.

21-مهارتهای مطالعه خلاق را توسعه دهید.

22-مهارتهای گوش کردن خلاق را توسعه دهید.

23-بر مهارت ادارکی تأکید نمایید.( افضل السادات حسینی،1393)

فلدهوسن و همکارانش می­گویند پاسخ این سؤال که «آیا خلاقیت را می­توان آموزش داد؟» مثبت است. آنان روش­­های جالبی را برای پرورش خلاقیت ارائه می­ دهند. همچنین تورنس در کتاب خود 142 پژوهش را ذکر می­ کند که همه بیان­گر این واقعیت هستند که خلاقیت را می­توان آموزش داد. (عابدی 1372)

[1] . Frank, williams

[2] . Pradoxes

[3] . Analogies

[4] . deficiencies

[5] . Possible

[6] . Provocative questions

[7] . Attribute lilting

[8] . Originality

[9] . chang

[10] . Organized random

[11] . habit

[12] . evaluate situations

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:17:00 ب.ظ ]




در ادبیات تحقیق خودپنداره برخی اوقات به طرحوارۀ خود ، بازنمایی خود ، تصویرخود ، ادراک خود ، تعریف شده¬است. خود پنداره مفهومی روان شناختی است که احساسها، ارزیابی¬ها، نگرش¬ها و نیز مقوله¬های توصیفی ما از خودمان را در بر می¬گیرد. خودپنداره در بیرون، ویژگیهای شخصیتی و رفتاری و در درون چگونگی احساس ما را در بارۀ خودمان و جهان اطرافمان نشان می¬دهد (کیامنش و پور اصغر، 1385).
برن (1984) خودپنداره را نگرشها و احساسات و دانش فرد در مورد توانایی¬ها، مهارت¬ها، ظاهر و پذیرش اجتماعی خود می¬داند، این تعریف ابعاد مختلف شناختی، ادارکی و عاطفی را در مورد خود¬پنداره مورد توجه قرار می¬دهد. به اعتقاد چارلز (1976) خودپنداره شامل اسنادهای بدنی، رفتارها، باورها، ارزش¬ها، علایق و استعدادها می¬شود و در کل هر چیزی را که در باره¬ی ماست و ما در باره¬ی خودمان باور داریم در بر می¬گیرد (نصیری، 1377).
خودپنداره یک مجموعه سازگارانه از باورها در مورد خود است که برای معرفی خود به فرد و دیگران به کار می رود و صفات شخصیتی، ارزش¬ها، احساسات اخلاقی ، آرزوها و تعهداتی که برای خود قابل تصور است را شامل می¬شود. خود پنداره به فرد اجازه می¬دهد در بافتهای اجتماعی گوناگون اسنادهای خودکار بکار ببرد و دامنه¬ای از بازنمایی¬های رفتاری و کلامی خود را که برای تعاملات اجتماعی گریز ناپذیر هستند را مورد استفاده قرار دهد. (چاپلینگ ، 2000 به نقل ازنادری، 1392)
روان¬شناسان اجتماعی که در حوزۀ شناخت اجتماعی مطالعه می¬کنند به سازمان و وجوه مختلف خود¬پنداره توجه خوبی داشته¬اند، آنان خود¬پنداره را به عنوان نوعی طرحوارۀ شناختی که یک نوع سازماندهی شناختی است می¬دانند که از تجارب گذشته فرد ناشی می¬شود و در طی آن به پردازش اطلاعات موجود راجع به خودش می¬پردازد (مارکوس ، 1997 به نقل از سلیمی، 1389)؛ به عبارت دیگر بعد از اینکه، به یک برداشت یا نگرش کلی رسیدیم این برداشت و نگرش ما به عنوان یک نوع صافی عمل می¬کند که به ما کمک می¬کند تا به دریافت و پردازش اطلاعات جدیدی راجع به خودمان بپردازیم. طرحوارۀ خود یکی از مؤلفه¬های اصلی خود پنداره است که به عنوان کلیتی شخصی، اطلاعات و تجربیات بعدی در درون آنها روان سازی می¬شوند و خودپندارۀ پیچیده¬تری را تشکیل می¬دهند (پورحسین، 1383).
خود پنداره شامل کلیه باورها، فرضیه¬ها، تصورات و عقایدی است که فرد نسبت به خودش دارد این فرضیه-ها، باورها و تصورات فرد راجع به خودش در فرایند به نام تصور از خود سازمان دهی می¬گردد و منظور از آن تصویری است که فرد از وجود خودش در ذهن دارد، این تصویر نشان دهندۀ رویکرد فرد به آنچه که دوست دارد باشد است و از آن برای توصیف خود برای خودش و دیگران استفاده می¬نماید. راجرز (1902) خود¬پنداره را مجموعۀ منظمی از ویژگی¬ها می¬داند که فرد آن را جزئی از خودش تلقی می¬کند، او بر این باور است که هنگامی که ما با افراد پیرامون خود، والدین، دوستان و معلمان در تعامل می¬باشیم شروع به ایجاد خود¬پنداره می¬کنیم و این خود¬پنداره غالباً بر پایه ارزشیابی¬های دیگران از ما شکل می¬گیرد. (فراهانی، 1378). خود¬پندار، دلالت بر مجموعه¬ای منظم از نگرش ها و تصورات فرد در باره¬ی خودش دارد. (لوپز و همکاران، 2001) که به فرد انسجام بخشیده و به ارزیابی وی از خودش کمک می¬کند (دیسپون ، 2003). علیرغم اینکه در گذشته، خودپنداره به عنوان یک ساختار تک بعدی تلقی گردیده لیکن بررسی¬های اخیر نشان می¬دهد که این مفهوم دارای ساختاری چند بعدی بوده و اجزایی مستقل دارد (لوپز و کارمن ، 2002).
بسیاری از محققان براین عقیده¬اند که به میزانی که افراد به یک هویت یا خودپنداره منسجم و شخصی دست می¬یابند، با احساسات مثبت یا منفی گوناگون درگیر می¬شوند، به اعتقاد آنان باورهای ناهماهنگ و از هم گسیخته در مورد خود، به مشکلات عاطفی و هیجانی متعدد منجر می¬گردد (کوپر و پروین ، 1998). در واقع افرادی که دارای خود پندارۀ واضح، خوب؛ تعریف شده، هماهنگ و تقریباً با ثبات هستند از سلامت روان شناختی بیشتری برخوردارند این افراد به یک دید روشن در مورد خود رسیده¬اند و کمتر تحت تأثیر وقایع روزانه و ارزیابی¬های این وقایع قرار می¬گیرند. (کمپل و همکاران، 1999). راجرز خود آرمانی را خود¬پنداره می¬داند که انسان آرزو می¬کند داشته باشد (شاملو، 1374).
راجرز همسانی و همخوانی بین خود آرمانی و خود واقعی را مورد تأکید قرار می¬دهد و می¬گوید که انسان باید طوری عمل کند که همسانی (عدم تعارض) بین ادراک¬های خویشتن و همخوانی بین ادارک¬های خویشتن و تجربیات خود را حفظ کند. (پروین ترجمه جوادی وکدیور، 1373).
خود¬پندارۀ یک کودک در حقیقت رویکرد او نسبت به خودش است که این رویکرد می تواند به شکل¬های گوناگونی وجود داشته¬باشد. مثلاً ممکن است فکر کند کودک بدی است یا شاگرد خوب و درس خوانی یا می¬تواند در آینده فرد شایسته¬ای باشد یا هم اکنون فردی دوست داشتنی است (نصیری، 1377).

دانلود تحقیق و پایان نامه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:16:00 ب.ظ ]




براساس الگوی خود پنداره پویای جکولز (1999 ، 1981 به نقل از سلیمی، 1386)

اولین عاملی که در رشد خود پنداره لازم است آگاهی از خود است. کودک از طریق تعامل با دیگران به تصریع از (وجود) خویش در محیط آگاه می شود و واجد یک هویت[1] تحت عنوان من یک کودک هستم[2] می شود، این هویت ارزیابی می شود به عبارت دیگر درکی از من شکل می گیرد و یک خودپنداره ایجاد می شود. این امر غالباً به میزان زیادی به نحوۀ اداراک کودک از واکنش دیگران نسبت به خودش بستگی دارد. اثرات محیطی، عوامل شرطی کننده (پاداش و تنبه) و افراد مهم در نحوۀ ارزیابی کودک از خود نقش دارند.

تحقیق - متن کامل - پایان نامه

این مطالب دلالت بر این امر دارند که موقعیت آموزشی اولیه نقش اساسی در شکل­ گیری خودپنداره دارد. تجربه­های خوشایند و ناخوشایند که کودکان طی سالهای اولیه کسب می­ کنند، می توانند اثرات طولانی و ماندگاری بر ادارک آنها از خود در سالهای آینده داشته­باشند.

کوپر اسمیت و فلدمن (1976) می گویند خودپنداره پیش از هشت سالگی ایجاد می شود.

و همراه با افزایش تجارب، خودپنداره (فرضیه ­های فرد راجع به خودش) مشخص­تر و ثابت­تر می­گردند. اما مانند دیگر مفاهیم آمادگی تغییر پذیری و تجدید نظر دارند، پس خودپنداره فرضیه ­های موقتی کودک هستند که به وسیلۀ او ساخته یا سازماندهی می­گردند و به توجیه و تفسیر ویژگی­های گوناگون تجارب کودک در مقابله با محیط اطرافش می­پردازند. کودک مانند هر مکتشف دیگری هنگامی که فرضیه­اش با اطلاعات و مدارک جدید یا موجود همخوانی و سازگاری ندارد آنها را تغیر می­دهد و از فرضیه ­های جدیدی استفاده می­نماید. پورحسین (1383) خود پنداره را به عنوان یک کلیت منسجم و پویا از تصاویر خود نسبت به ویژگی­ها و خوصیات درونی و بیرونی خویش می­داند که از تعامل تجربیات درون و بیرون شکل می­گیرد و به تدریج پیچیده­تر و متحول می­ شود.

من عامل اصلی این تحول محسوب می­ شود، هر اندازه سن افزایش می­یابد خودپندارۀ او پیچیده­تر و متحول­تر می­ شود. ممکن است این تحول همواره در جهت ارتقاء و افزایش نباشد بلکه گاهی در جهت کهتری و کاهش سطح خودپنداره و عزت­نفس اتفاق بیفتد. بنابر­این خودپنداره همیشه قابل تغییر است زیرا که در اثر رابطۀ شخص با محیط، پندارۀ او از وجود خویش دائماً تغییر می­ کند. ولی این تغییرات در دوران کودکی خیلی زیادتر از دوران بزرگسالی است، اگر چه خودپنداره متغییر است لیکن در عین حال سعی می­ کند ثبات خود را نگه دارد، رشد خودپنداره یک فرایند مستمر است.

در یک شخصیت سالم در تمام طول دورۀ زندگی ایده­ها و افکار جدید به طور دائمی جذب شده و ایده­های قدیمی دفع می­شوند (پورکی، 1378 به نقل از نادری 1392). اگر شرایط مساعد باشد خود تغییر پیدا می­ کند. اگر کودک ببیند که جریان آموزشی برایش معنی دار است و باعث خود ارتقایی او می­ شود و اگر درجۀ تهدیدی که برابر تجربه در محیط مدرسه به وجود آمده­است از حد قدرت او بیشتر نباشد، آن هنگام ممکن است به سمت اعتماد به نفس رشد کند (پورکی، به نقل از نادری 13921378). انسانها کارهایی را انجام می­ دهند که احساس شایستگی و اعتماد به خود را در آنها به وجود می آورد و از فعالیت­های غیر آن اجتناب می­ کنند. اگر فرد در جریان تفکراتی که در بارۀ خویش و توانایی­هایش دارد به این نتیجه برسد که توان یک کاری را انجام بدهد، برای کسب موفقیت و عملی کردن آن تلاش می­ کند، پس از آنکه توانست از عهدۀ آن کار برآید دیدگاهی جدید از خودش و توانایی­اش در او شکل می­گیرد که همان خودپندارۀ اصلاح شده­است که براثر تغییر شکل می­گیرد. (تفرشی به نقل از مجازی دلفارد، 1389)

[1]. Ldentity

[2]. Lamachild

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:16:00 ب.ظ ]